جدول جو
جدول جو

معنی لاهزی - جستجوی لغت در جدول جو

لاهزی(هَِ زی ی)
منسوب به لاهزبن قریظبن ابی رمثه، ختن سلمه بن کثیرالخزاعی. (سمعانی ورق 595)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاهی
تصویر لاهی
مشغول لهو و لعب، بازی کننده، کنایه از غافل
فرهنگ فارسی عمید
(رِ زی ی)
منسوب به لارز، دهی به طبرستان. (سمعانی ورق 594)
منسوب به لار. (سمعانی ورق 595)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
منسوب به لاهیجان
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
دهی از دهستان کربال. بخش زرقان شهرستان شیراز. واقع در 72 هزارگزی جنوب خاوری زرقان و دوهزارگزی راه شوسۀ بند امیر به سلطان آباد. جلگه، معتدل و مالاریائی دارای 145 تن سکنه. آب آن از رود کر. محصول غلات و برنج و چغندر و تریاک، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
آبه لوئی، باستانشناس و عالم فقه اللغۀ ایتالیائی (1732 - 1810م،)
لغت نامه دهخدا
غافل شونده، (منتخب اللغات)، لاعب، بازی کننده، بازیگر، (دهار) : لاهی الهی را درک نتواند کرد، (از کشف المحجوب)، موحد الهی بود نه لاهی، (از کشف المحجوب)،
پرهیز کن از لهو از آنکه هرگز
سرمایه نکرده ست هیچ لاهی،
ناصرخسرو،
کی کند جلوه عز اللهی
قدس لاهوت بر دل لاهی،
جوینی
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
کوه و پشته ای که راه را تنگ و دشوار کند. (منتهی الارب). کوه بلند که در میان دو کوه بود چنانکه راه بسته بود. (مهذب الاسماء) ، دائرهاللاهز، دائرۀ تندی زیر بناگوش اسب و آن منحوس است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
ابن قریظ. از معاصرین ابومسلم خراسانی و عیسی بن معقل و دامادسلمه بن کثیر خزاعی. (انساب سمعانی). صاحب مجمل التواریخ گوید: هنگامی که عیسی بن معقل را خالد امیرالعراقین به کوفه بازداشت از بهر باقی خراج و بومسلم آنجا رفت. داعیان از نقباء محمد بن علی الامام چون سلیمان بن کثیر و لاهزبن قریظ و قحطبه بن شیب با چند خراسانی به پرسیدن عیسی رفتند. (مجمل التواریخ و القصص ص 316)
لغت نامه دهخدا
بازیگر بازیگوش بازی کننده بازیگر لاعب جمع لواهی: موحد الهی بودنه لاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاهز
تصویر لاهز
گردنه
فرهنگ لغت هوشیار