تابنده. تابان. (دهار). درخشان. روشن. درفشان. رخشنده: لیک سرخی بر رخی کولامع است بهر آن آمد که جانش قانع است. مولوی. - مثل برق لامع، سخت بشتاب، عظیم درخشان
تابنده. تابان. (دهار). درخشان. روشن. درفشان. رخشنده: لیک سرخی بر رُخی کولامع است بهر آن آمد که جانش قانع است. مولوی. - مثل ِ برق لامع، سخت بشتاب، عظیم درخشان