جدول جو
جدول جو

معنی لامبر - جستجوی لغت در جدول جو

لامبر
(بِ)
آن ترزمارکیزدو. نویسندۀ کتبی در امر تعلیم و تربیت. مولد پاریس. (1647-1733 میلادی). خانه وی محفل مشهور ادبی بود
ژان. وکیل پارلمان انگلیسی و ماژور ژنرال و لیوتنان کرمول. وی سرانجام علیه پارلمان قیام کرد. (1619-1683م.)
ژان هانری. فیلسوف وریاضی دان فرانسوی. مولد مول هوز. (1777-1728 میلادی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِ)
ژان باتیست ژوزف (1749- 1822 میلادی). منجم و ریاضیدان فرانسوی. از سال 1807م. استاد کولژ دوفرانس بود. با ’مشن’ طول قوس نصف النهار بین بارسلون و دونکرک را اندازه گیری کرد. محاسبات نجومی عمده ای مخصوصاً در باب حرکت اورانوس بعمل آورد. در مثلثات کروی چهار فرمول کشف کرد که به قیاسات دلامبر معروف است. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
نام کمونی از نر، ولایت لیل در فرانسه. دارای راه آهن و 1377 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
سن بنویی، مولد آمت، (پادکاله)، (1783-1748) ذکران وی 16 آوریل است
لغت نامه دهخدا
نام نوعی ماهی
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی جزء دهستان مشکین خاور بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر، واقع در 24هزارگزی خاور خیاو و پانصدگزی شوسۀ خیاو به اردبیل. جلگه، معتدل و دارای 440 تن سکنه. آب آن از چشمه و سبلان و نهر انار. محصول آنجا غلات، حبوبات و میوه جات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لُ بُ)
لنبر. در اصطلاح بنایان، فشاری که از حمل زاید بر قوت حامل پدید آید.
- لمبر پیدا کردن دیواری، در قسمتی شکست برداشتن بدانسان که قسمت فوق آن لرزد و بیم افتادن بود
لغت نامه دهخدا
(لُ بَ)
لنبر. در تداول عوام، قسمت زیر سرین ازپشت. گوشت سرین. گوشت پشت ران آدمی خاصه فربه آن
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
دهی است از دهستان پایین ولایت بخش حومه شهرستان تربت حیدریه، واقع در 21 هزارگزی تربت حیدریه و 8 هزارگزی باختر شوسۀ عمومی تربت حیدریه به رشخوار. در جلگه قرار گرفته و هوایش معتدل و دارای 20 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولش غلات و پنبه و شغل مردم کشاورزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) ، طرفدار سیاستی که مبتنی بر بسط نفوذ و قدرت اقتصادی و سیاسی کشور خویش بر کشورهای دیگر است. رجوع به امپریالیسم شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
نوعی از ماهی آزاد که بواسطۀ دهان کوچکش از دیگر انواع تشخیص داده میشود و در آبهای شیرین زندگی میکند. (از لاروس بزرگ)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
ژان لورون دالامبر. فیلسوف و ریاضی دان معروف فرانسوی و از نویسندگان زبردست آن کشور. (1717-1783 میلادی). وی بسبب ’اصل دالامبر’ که یکی از پایه های علم مکانیک است و هم بواسطۀ همکاری با دیدرو در تدوین دایرهالمعارف نامش همیشه باقی است. دالامبر در نوامبر سال 1717 میلادی در پاریس تولد یافت. و کودکی بود سر راهی و بعدها معلوم گشت که زادن وی بر اثر رابطۀغیرشرعی مادام تنسن و شوالیه دتوش بوده است. دتوش بدون آنکه هویت خود را مشخص کند وسائل تحصیل دالامبررا در کالج مازارن زیر نظر ژانسنیست فراهم کرد.
دالامبر ابتدا بعلم حقوق پرداخت و1738 میلادی بعنوان وکیل مدافع در کانون وکلاء پذیرفته شد. اما تن بدین کار نداد و بطب پرداخت و هنوز سالی نگذشته بود که بر آن شد که روی بعلم ریاضی آرد و یکباره بدان کار پردازد. در 1741 میلادی با پذیرفته شدن در آکادمی علوم کسب شهرت کرد و ظاهراً چندی بوده است که باین آکادمی رسائلی میفرستاده و از آن جمله رساله ای بنام: ’یادداشتی در حساب انتگرال’ بوده است. دالامبر در رسالۀ خود بنام ’یادداشتی در انکسار اجسام صلب’ اول کسی بود که بحث استدلالی پدیده ای را پیش کشید که از گذشت جسم صلبی از سیالی بسیالی غلیظتر در جهتی عمود بر سطح مجزاکننده آن دو حادث میشود.
او در 1743 میلادی رسالۀ دینامیک خود راانتشار داد و پایۀ آن را بر اصلی گذارد که بعدها بنام ’اصل دالامبر’ معروف شد. در 1744 میلادی این اصل را در حرکت و تعادل سیالات بکار بست. همه مسائل این بحث قبلاً از طریق هندسه دانان در مواردی چند اما فرعی اندازه گرفته شده بود. این کشف او بتبع بعضی از محاسبات دیفرانسیل جزئی بود. در سال 1747 میلادی محاسبات جدیدی در بارۀ مسائل راجع به زه های با نوسان پیدا کرد. درسال 1754 مسألۀ تقدیم اعتدالین را پیش گرفت و حل کرد. در 1752 رساله ای در بارۀ مقاومت سیالات انتشار داد که حاوی نکات نو و محاسبات جدید نسبت بدان مسأله بود و نیز او را رسائل چندی در بارۀ انقلاب ثوابت است که همه مورد پذیرش آکادمی علوم قرار گرفته است. کمک دالامبر به دائره المعارف و به دیدرو و راهنمائی او در آن مبتنی بر سلسله کارهای معروفی است که در تاریخ علوم بنام او باقی میماند. غالب کارهای ریاضی مجلدات پس از همکاری دائره المعارف نیز از اوست. و نیز وی را بحث مفصلی در روشها و اصول علوم مختلف است که بسیار شایان توجه میباشد. دالامبر رساله ای در بارۀ موزیک علمی و عملی به سال 1779 انتشار داد. دالامبر زندگی خود را بواسطۀ کمبود وسائل و ذوق سادۀ خود با سادگی ادامه میداد و سالهای آخر عمر او بر اثر فوت مادموازل لپیناس که با او در منزل مادام دوفون آشناشده بود بسختی گذشت. این زن با لطف خاص دالامبر را در مرضی که به سال 1765 گرفته بود تیمارداری کرد و تاسال 1776 با او بزیست. از ابتداء آشنایی تا زمان مرگ میان او و این زن جز لطف و محبت چیزی نبود مرگ او عمیقاً در دالامبر اثر گذاشت. بعد از مرگ دوست عزیز خود ولتر به سال 1778 او رهبر قسمت فلسفی آکادمی شد وسرانجام در 29 اکتبر 1783 فرمان یافت
لغت نامه دهخدا
نام کرسی بخش پادوکاله از ولایت سنت -امر به فرانسه، دارای راه آهن و 2395 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
(بِ)
نام قریه ای قدیمی در غرب لندن که امروز جزو شهر است و کلیسای بزرگ و مؤسسات خیریۀ کثیری بدانجاست و 200000 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دنیس. عالم فقه اللغۀ فرانسوی. مولد ’منتروی - سور - مر’ (1572-1516). درنگ و تأنی و بطؤ عمل وی در کارها بحدی بود که در زبان فرانسه مصدر لامبینه (به معنی درنگ به کار بردن) از نام وی ساخته شده است
لغت نامه دهخدا
(مَ)
قلعۀ لامسر، یکی از قلاع اسماعیلیه کنار رود شاهرود واقع در رودبار الموت قزوین. رجوع به اثر (امیر...، ملکشاهی شود. این قلعه را لمبه سریا لنبه سر نیز گویند. رجوع به این دو کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
روبر. آهنگساز فرانسوی (1677-1628 میلادی). در پاریس بدنیا آمد. یکی از مؤسسین اپرای جدید فرانسه است
لغت نامه دهخدا
نام رودخانه ای است از فرانسه و بلژیک که از ایالت ایسن سرچشمه گرفته پس از آنکه لاندرسی و مبوژ را مشروب میکند به رودخانه مز در نامور می پیوندد، طول این رودخانه 190 کیلومتر است، محل پیروزی انگلیسیها بر آلمانی ها در نوامبر 1918 میلادی است
لغت نامه دهخدا
تکان لرزش، فشاری که از حمل زاید بر قوت حامل پدید آید. یا لمبر پیدا کردن دیواری. در قسمتی شکست برداشتن بدان سان که قسمت فوق آن بلرزد و بیم افتادن بود. قسمت زیر سرین از پشت گوشت سرین گوشت پشت ران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لانبر
تصویر لانبر
فرانسوی جولاهه دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمبر
تصویر لمبر
سرین، کفل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لمبر
تصویر لمبر
((لُ بَ))
تکان، لرزش، فشاری که از حمل زاید بر قوت حامل پدید آید (بنا)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاکبر
تصویر لاکبر
آستون
فرهنگ واژه فارسی سره
تکان، لرزش، نوسان، ارتعاش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پایین، پایین هر چیزی، ران، نشیمن گاه، قبا یا پیراهن
فرهنگ گویش مازندرانی