نعت از لقاح و لقح. آنچه نخل را به وی گشنی دهند. (منتخب اللغات) ، بادی که ابر را گرد کند و درخت را بیدار کند. بادی که ابر پیدا کند و درخت را بارور کند. (برهان). ج، لواقح. (مهذب الاسماء) ، آبستن. (منتخب اللغات). ناقۀ آبستن شده. ج، لواقح. (منتهی الارب) ، جنگ (سمی استعاره). (منتهی الارب)
نعت از لقاح و لقح. آنچه نخل را به وی گشنی دهند. (منتخب اللغات) ، بادی که ابر را گرد کند و درخت را بیدار کند. بادی که ابر پیدا کند و درخت را بارور کند. (برهان). ج، لواقح. (مهذب الاسماء) ، آبستن. (منتخب اللغات). ناقۀ آبستن شده. ج، لواقح. (منتهی الارب) ، جنگ (سمی استعاره). (منتهی الارب)
خوار ناکس. (للذکر و الانثی) ، لاقطهالحصی، سنگدان مرغ. فی المثل: لکل ّ ساقطه لاقطه، ای لکل کلمه سقطت من فم نفس تسمعهافتلقطها فتذیعها، یعنی هر سخن را که از دهان برآید شنونده است که میشنود و شایع میکند. (منتهی الارب)
خوار ناکس. (للذکر و الانثی) ، لاقطهالحصی، سنگدان مرغ. فی المثل: لکل ّ ساقطه لاقطه، ای لکل َ کلمه سقطت من فم نفس تسمعهافتلقطها فتذیعها، یعنی هر سخن را که از دهان برآید شنونده است که میشنود و شایع میکند. (منتهی الارب)
لایحه در فارسی مونث لائح و نمود، پدیده، سیاهه، نیساک (بارقه) مونث لایح، مکتوب، طرح. یا لایحه قانونی. طرح قانونی که از طرف هیئت دولت بمجلسین پیشنهاد شود، نوشته ای که وکیل دادگستری بمنظور دفاع از دعوی بمحکمه تقدیم کند جمع لوایح، آنچه که از نور تجلی لایح گردد بارقه خطر. نوشته، نامه مفصل
لایحه در فارسی مونث لائح و نمود، پدیده، سیاهه، نیساک (بارقه) مونث لایح، مکتوب، طرح. یا لایحه قانونی. طرح قانونی که از طرف هیئت دولت بمجلسین پیشنهاد شود، نوشته ای که وکیل دادگستری بمنظور دفاع از دعوی بمحکمه تقدیم کند جمع لوایح، آنچه که از نور تجلی لایح گردد بارقه خطر. نوشته، نامه مفصل
مونث لایح، مکتوب، طرح. یا لایحه قانونی. طرح قانونی که از طرف هیئت دولت بمجلسین پیشنهاد شود، نوشته ای که وکیل دادگستری بمنظور دفاع از دعوی بمحکمه تقدیم کند جمع لوایح، آنچه که از نور تجلی لایح گردد بارقه خطر
مونث لایح، مکتوب، طرح. یا لایحه قانونی. طرح قانونی که از طرف هیئت دولت بمجلسین پیشنهاد شود، نوشته ای که وکیل دادگستری بمنظور دفاع از دعوی بمحکمه تقدیم کند جمع لوایح، آنچه که از نور تجلی لایح گردد بارقه خطر
آبستن شده، جفت گشن، باد بارور کننده آنچه نخل را بدان گشنی دهند، بادی که ابر پیداکند و درخت را بارور سازد، آبستن کننده، آبستن شده (ناقه و غیره) جمع لواقح
آبستن شده، جفت گشن، باد بارور کننده آنچه نخل را بدان گشنی دهند، بادی که ابر پیداکند و درخت را بارور سازد، آبستن کننده، آبستن شده (ناقه و غیره) جمع لواقح