جدول جو
جدول جو

معنی لاغیه - جستجوی لغت در جدول جو

لاغیه
گیاهی شیردار شبیه سقمونیا با برگ های گرد و زرد رنگ، گل های زرد مایل به قرمز و خوش بو که بیشتر در دامنۀ کوه ها می روید
تصویری از لاغیه
تصویر لاغیه
فرهنگ فارسی عمید
لاغیه(غی یَ / یِ)
گیاهی است شیردار و بسیار گرم. (غیاث). لاغینه. (آنندراج). لاعیه. (منتهی الارب). لاغیثه. دیو سفید. رجوع به دیو سفید شود. (گااوبا). درخت کوهی است. نباتی است و آن را گلی باشد مانند گل شبت و زنبور عسل گل آن را خورد و چون برگی یا شاخی از آن جدا کنند شیر بسیار از وی برآید گرم و خشک است در سوم اگر از چوب آن بر آبی که ماهی داشته باشد اندازند همه ماهیان بر روی آب افتند. (برهان). از یتوعات است (یتوع، هر ترۀ که وقت بریدن آن شیر از وی برآید مانند سقمونیا و شبرم و لاغیه و عرطنیثا و عشر). (منتهی الارب). حلباب. صاحب اختیارات بدیعی گوید: نوعی از یتوعات است وگلی زرد دارد مانند گل شبت و ورق وی به زردی زند و ورق اندک داشته باشد در دامن کوهها بسیار بود و چون بشکند شیر بسیار داشته باشد و زنبور عسل بر گل وی چرا کند و بعضی گویند نبات شمیر است. فی الجمله طبیعت آن گرم و خشک است در سوم وگویند در چهارم و از خواص وی آن است که اگر به آب اندازند ماهیان بر روی آب افتند و لبن وی مسهل آب زردبود و استسقارا نافع بود و ورق وی چون بکوبند و بخورند همین عمل کند و اگر عصیر وی بیاشامند مسهل قوی بود. فعل وی اقوی بود از لبن وی لیکن لبن وی مقئی بودو بدل آن فراسیون است. (اختیارت بدیعی). حکیم مؤمن در تحفه گوید: نوعی از یتوعات و با سمیّت و بی غایله تر از انواع یتوعات است و ابوجریح گوید از مطلق یتوّع مراد لاغیه است و او را در تنکابن سینه پج نامند گیاهی است پر شیر قریب به گیاه سقمونیا و برگش مدّور و گلش زرد مایل به سرخی و شبیه به نرگس و مایل بخوشبوئی و تخمش مانند خشخاش در آخر سیم گرم و خشک و شیر او مسهل قوی و مفرح جلد و مقی ٔ و بدستور برگ و تخم او همین اثر دارد و کشندۀ ماهی و جهت استسقا و قئی واخراج زردآب نافع و شیر او از سقمونیا قوی تر و با آرد جو جمع کرده استعمال باید کرد و قدر شربتش از یک دانگ تا یکدانگ و نیم و از آرد جو مخلوط به آن تا یکدرهم و از برگش در مطبوخات بدستور تا یکدرهم و مضر امعاء و مصلحش کتیرا است. (تحفۀ حکیم مؤمن). ابوریحان در صیدله گوید صهاربخت گوید نوعی از یتوعات است وآن درختی است که منبت او در پستی کوه باشد که آب ازبالای او بتدریج فرود آید و در وی جمع شود گل او خوشبوی بود زنبور عسل بر وی نشیند و شکوفۀ او بخورد و از او شیری بیرون آید مشابه درخت انجیر و از خواص شیر وی آن است که چون در آبگیری قطرۀ او بیندازند ماهیان مست شوند. رسایلی (شاید، اسرائیلی) گوید لاغیه درختی است که منبت او در پستی کوهها باشد بوی او به بوی رازیانج شبیه بود و در نبات او شیرینی بود و گفته اند چون ماهیان او را بخورند مست شوند و بر سر آب آیند او را بدل فراسیون استعمال کنند و برعکس. الا آنکه عمل لاغیه ضعیفتر بود. (ترجمه صیدلۀ ابوریحان)
لغت نامه دهخدا
لاغیه
از تازی بنگرید به لاعیه زن بیهوده گوی درختچه ایست از تیره فرفیون که مخصوص نواحی کم ارتفاع و پست جنگل میباشد. این گیاه در سراسر نواحی معتدل و گرم کره زمین میروید. عصاره انساج این گیاه در پزشکی بعنوان مدر تجویز میشود و همچنین برای پانسمان جراحتها و زخمها بکار میرود دیو سفید سینه بیخ سینه پچ لاغیه لاعیه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لامیه
تصویر لامیه
قصیده ای که با قافیۀ لام باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاغیه
تصویر طاغیه
طاغی، سرکش، طغیان کننده، گردنکش
فرهنگ فارسی عمید
(یَ)
کسانی که در حوائج خویش مائل و محتاج دیگری باشند. و گویند: هم صاغیتک، یعنی به تو مائل شوند در نیازمندیهای خویش و اکرموا فلاناً فی صاغیته، یعنی آنان که بدو میل کنند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث شاغی. دندان افزونی. (مهذب الاسماء). سن شاغیه، دندان زائد. (منتهی الارب). السن ﱡ الشاغیه، الزائده علی الاسنان. (اقرب الموارد). دندانی که خردتر یا بزرگتر از دیگر دندانها است. دندان کج. دندان کج برآمده. (یادداشت مؤلف). ج، شواغی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث ذاغی. زن گول سست خویشتن نما و خویشتن آرا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
زن خشنی که خودرا بر مردان اندازد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
دایه. حاضنه. آنکه در تیمار و تعهد بچه باشد
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
بمعنی فاغر است. (فهرست مخزن الادویه). فاغر است که گل زردی باشد خوشبوی در هندوستان مانند زنبق، و به هندی رای چنپا گویند. و گل حنا و درخت حنای گل کرده را نیز گفته اند. (برهان) ، هر شکوفه را نیز گویند که خوشبوی باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
درختی است که (منبت او در پستی کوه باشد که) آب از بالای آن بتدریج فرود آید و جمع شود و به این معنی به حذف نون هم به نظر آمده است که لاغیه باشد و بجای نون ثای مثلثه هم دیده شده است که لاغیثه باشد اﷲاعلم. (برهان). رجوع به لاغیه شود
لغت نامه دهخدا
(عی یَ)
ظمیاء. بته ای است شیردار که در کوه روید و گلی زرد دارد و جوشاندۀ برگ آن مسهل است و شیرآن مقیّی ٔ است و هم شکم براند. درختی است و منبت آن بر سفح جبال باشد برگش خوشبو بود و گبت انگبین از آن چرد و چون ببرند شیری بسیار از آن برآید. (مفاتیح). گیاهی از یتوعات. نوعی از درختان کوهی شیردار گلش زرد و هرگاه از شیر آن در حوض ماهی افتد بمیراند. و شرب برگ کوفتۀ آن سخت مسهل و شیرش نیز مسهل قوی و نیز بلغم و صفرا را به قئی بیرون کند. (منتهی الارب). ضریر انطاکی در تذکره آرد: یقرب نباتها من السقمونیا لکنه مرتفع مستدیر الورق و له زهر الی الصفره یخلف بزرا کالخشخاش اذا قطع النبات خرج منه کاللبن الابیض یجنی فی الاسد و هو حار یابس فی الرابعه یسهل الماءالاصفر و الاخلاط المحترقه و یولد الاستسقاء و یقتل السمک و فیه سمیّه و ضرر للمعی و تصلحه الکثیراء و شربته ثلاثه قراریط. رجوع به لاغیثه و لاغینه و لاغیه شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
گوسفند: ماله ثاغیه ولا راغیه، نیست او را گوسفند و نه شتر.
- ثاغیه و راغیه نداشتن، هیچ نداشتن
لغت نامه دهخدا
(وَرْ رَ تَ)
نه دیگری:اوست و لاغیر. این است و لاغیر، اوست و نه جز او. استعانت ما از تست بس و لاغیر. که هریک از باد غرور دم انا و لاغیری میزند. (رشیدی). من بودم و او و لاغیر
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث لاهی. قوله تعالی: لاهیه قلوبهم (قرآن 3/21) ، ای ساهیه غافله مشغوله بالباطل عن الحق و تذکره
لغت نامه دهخدا
(می یَ)
نام دیهی است به یمن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(می یَ)
نام سال هشتم بعثت رسول صلوات اﷲ علیه یا سال هشتم نزول قرآن به مکه، در این سال سوره های سجده، لقمان، روم و عنکبوت که افتتاح هر چهار بالف لام میم است نازل شد
لغت نامه دهخدا
(یَ)
زن مربیه و خوشگوی. (منتهی الارب). زن خوشگوی. (ناظم الاطباء). مربیه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
شربت خوشمزه. (منتهی الارب). آشامیدنی خوشمزه است. (شرح قاموس)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
بانگ. (مهذب الاسماء). واعیه. رجوع به واعیه شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
مؤنث باغی. نافرمان.
- فئۀ باغیه، طایفه ای که از اطاعت امام عادل خارج شده باشند. (از تاج العروس و اقرب الموارد). گروه نافرمان از طاعت امام عادل. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). جماعتی که از طاعت امام عادل سر باززده باشند. (یادداشت مؤلف).
-
لغت نامه دهخدا
(بَ غی یَ)
از زنان ادیب و فاضل قرن سیزدهم هجری قمری است. او رامراسلات و نامه های نظم و نثری است که برای همسرش شیخ علی محفوظ نوشته است. (از اعلام النساء ج 1 ص 140)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناغیه
تصویر ناغیه
واژه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لامیه
تصویر لامیه
لامیه در فارسی لوند: چکامه ای با پساوند ل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاهیه
تصویر لاهیه
مونث لاهی بنگرید به لاهی مونث لاهی جمع لواهی
فرهنگ لغت هوشیار
لاعیه در فارسی مونث لاعی و لبانه دیو سفید سینه پچ سینه بیخ از گیاهان لبانه. توضیح این کلمه را بصورت لاغیه و لاغینه هم آورده اند ولی صحیح با عین معمله است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاغبه
تصویر لاغبه
مونث لاغب سست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لابیه
تصویر لابیه
فرانسوی لبدیسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاغیه
تصویر فاغیه
فاجیه در فارسی شکوفه برناک شکوفه حنا فاجیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاغیه
تصویر طاغیه
بسیار ستمگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاغیه
تصویر صاغیه
یاور جوی یاریخواه نیازمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راغیه
تصویر راغیه
ماده شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذاغیه
تصویر ذاغیه
خود نما خود آرای زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاغیر
تصویر لاغیر
((غَ یْ))
نه دیگری، نه چیز دیگر
فرهنگ فارسی معین