جدول جو
جدول جو

معنی لاغط - جستجوی لغت در جدول جو

لاغط(غِ)
نعت فاعلی از لغط به معنی بانگ وفریاد کردن. (از منتهی الارب). بانگ و خروش کننده
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاغر
تصویر لاغر
انسان یا حیوان باریک اندام و کم گوشت
فرهنگ فارسی عمید
(غِ)
نگاهبان و امین بر چیزی. (منتهی الارب). مشرف. (منتخب اللغات) ، گشادگی بغل شتر و بسیاری گوشت آن. (منتهی الارب) ، آنچه انگور بدان بیفشارند. (مهذب الاسماء) ، افشرنده. فشارنده. (منتخب اللغات) ، نام دردی است که صاحبش پندارد که آن عضو را می افشرند. (غیاث) (آنندراج). یکی از اوجاع خمسهعشر که دارای اسمند. شیخ الرئیس در قانون در ’الاوجاع التی لها اسماء’ گوید: سببه ماده تضیق علی العضو المکان او ریح تکتنفه فیکون کأنه مقبوض علیه فینضغط. و یکی از شارحین نصاب الصبیان گوید: دردی است که خداوند آن پندارد که آن عضو دردناک را میفشارند. و صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: المی است که گوئی آن موضع را میفشارند. و رجوع به وجع شود، سوسمار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(غَ زَ)
دیهی است به شش فرسنگی میانه شمال و مغرب خنج. (فارس نامۀ ناصری). نام محلی بر سر راه شیراز و سیراف (طاهری حالیه) از راه فیروزآباد میان کارزین و کرّان. و آن از نواحی کارزین است و گرمسیر است و هوا و آب ناموافق و درختان خرما و مردمان راه زن و در این دو جای (لاغر و کهرچال) جامع و منبر نیست. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 140و 102 و 163). دهی از دهستان خنج. بخش مرکزی شهرستان لار واقع در 131 هزارگزی شمال باختری لار. نزدیک رود خانه قره آغاج. دامنه. گرمسیر و مالاریائی. دارای 124تن سکنۀ شیعی، فارسی زبان. آب آن از رودخانه و چاه، محصول آن غلات و مرکبات. شغل اهالی زراعت و باغداری و راه آنجا فرعی است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضاغط
تصویر ضاغط
افشرنده، نگاهبان
فرهنگ لغت هوشیار
باریک اندام مقابل فربه چاق: بود کوبجاه از تو کمتر شود هم از رشک مهر تو لاغر شود. (شا. لغ) نزار، باریک اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاغب
تصویر لاغب
سست درمانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاقط
تصویر لاقط
خوشه چین، بنده آزاد شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضاغط
تصویر ضاغط
((غِ))
افشرنده، فشارنده، دردی است که صاحبش پندارد که عضو دردمند را می فشرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
((غَ))
باریک، باریک اندام، نزار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
نزار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
ضعیف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
نحيفٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
Lean, Emaciated, Gangly, Gaunt, Scrawny, Skinny, Slender
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
émacié, malingre, maigre, décharné, mince, svelte
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
zayıf, ince
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
mnyonge, mwembamba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
لاغر، نازک
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
ผอม , ผอม , ผอมแห้ง , ผอม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
অত্যন্ত ক্ষীণ , রোগা , চিকন , রোগা , শুকনো , সরু
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
لاغر , دبلا , بہت کمزور , پتلا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
骨瘦如柴的 , 瘦弱的 , 瘦的 , 苗条的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
痩せた , ひょろひょろした , 細い , やせた
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
emaciato, magro, snodato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
רזה , רזה , רזה , רָזֶה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
여윈 , 말라서 긴 , 마른 , 날씬한 , 날씬한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
kurus, ramping
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
कमजोर , दुबला , दुबला , बहुत पतला , पतला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
mager, slank
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
виснажений , худий , стрункий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
иссохший , худой , тощий , стройный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
wychudzony, chudy, szczupły
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
abgemagert, hager, schlank, mager, dünn
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
emagrecido, magro, esbelto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
demacrado, flacucho, delgado, escuálido, esbelto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی