جدول جو
جدول جو

معنی لاغ - جستجوی لغت در جدول جو

لاغ
بازی، شوخی، مسخرگی، برای مثال وگر مرد لهو است و بازی و لاغ / قوی تر شود دیوش اندر دماغ (سعدی۱ - ۱۱۲)، مکر، فریب
تصویری از لاغ
تصویر لاغ
فرهنگ فارسی عمید
لاغ
مسخرگی و شوخی
تصویری از لاغ
تصویر لاغ
فرهنگ لغت هوشیار
لاغ
شوخی، مسخرگی
تصویری از لاغ
تصویر لاغ
فرهنگ فارسی معین
لاغ
شاخه ای از گیاه
تصویری از لاغ
تصویر لاغ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاغر
تصویر لاغر
نزار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
ضعیف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
انسان یا حیوان باریک اندام و کم گوشت
فرهنگ فارسی عمید
باریک اندام مقابل فربه چاق: بود کوبجاه از تو کمتر شود هم از رشک مهر تو لاغر شود. (شا. لغ) نزار، باریک اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاغب
تصویر لاغب
سست درمانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
((غَ))
باریک، باریک اندام، نزار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
Lean, Emaciated, Gangly, Gaunt, Scrawny, Skinny, Slender
دیکشنری فارسی به انگلیسی
emagrecido, magro, esbelto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
abgemagert, hager, schlank, mager, dünn
دیکشنری فارسی به آلمانی
wychudzony, chudy, szczupły
دیکشنری فارسی به لهستانی
иссохший , худой , тощий , стройный
دیکشنری فارسی به روسی
виснажений , худий , стрункий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
demacrado, flacucho, delgado, escuálido, esbelto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
émacié, malingre, maigre, décharné, mince, svelte
دیکشنری فارسی به فرانسوی
emaciato, magro, snodato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
कमजोर , दुबला , दुबला , बहुत पतला , पतला
دیکشنری فارسی به هندی
여윈 , 말라서 긴 , 마른 , 날씬한 , 날씬한
دیکشنری فارسی به کره ای
רזה , רזה , רזה , רָזֶה
دیکشنری فارسی به عبری
骨瘦如柴的 , 瘦弱的 , 瘦的 , 苗条的
دیکشنری فارسی به چینی
痩せた , ひょろひょろした , 細い , やせた
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ผอม , ผอม , ผอมแห้ง , ผอม
دیکشنری فارسی به تایلندی
অত্যন্ত ক্ষীণ , রোগা , চিকন , রোগা , শুকনো , সরু
دیکشنری فارسی به بنگالی
لاغر , دبلا , بہت کمزور , پتلا
دیکشنری فارسی به اردو
هزيلٌ , هشٌّ , نحيفٌ , هزيلٌ
دیکشنری فارسی به عربی
پیامرسانی، پیام آگهی رسانیدن تبلیغ، بسنده کردن، پیام رسانی. یا شرط بلاغ. شرط تبلیغ شرط پیام رسانیدن: (من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال) (سعدی) کفایت و بسندگی، کمال و کفایت
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی: خر، پیک، خر و کشتی، بیگار ستور بی مژد، سرانه خر، پیک چاپار پست، پیک چاپار پست، حقوق و عوارضی که برای پیکها یا چارپایان متعلق به پیکها میگرفتند (ایلخانان مغول تا قاجاریه) حیوان بارکش دارای یال کوتاه وگوشهای دراز، خر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلاغ
تصویر بلاغ
رساندن خبر یا پیام به کسی، پیام رسانی، بلوغ
فرهنگ فارسی عمید