جدول جو
جدول جو

معنی لاشتر - جستجوی لغت در جدول جو

لاشتر
(شِ)
ناحیتی نزدیک نهاوند. بده فرسنگی آن و دوازده فرسنگی شاپورخواست. (معجم البلدان). رجوع به الیشتر و اشتر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشتر
تصویر اشتر
شتر، پستانداری نشخوار کننده و حلال گوشت با گردن دراز و پای بلند و یک یا دو کوهان بر پشت، جمل، ناقه، هیون، بعیر، خالۀ گردن دراز، ابل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشتر
تصویر اشتر
کسی که پلک چشمش به طور مادرزاد یا در اثر زخم و جراحت دریده یا برگشته باشد، کفته پلک، در علوم ادبی در علم عروض فاعلن که از افتادن حرف اول و پنجم مفاعیلن باقی می ماند
فرهنگ فارسی عمید
(اَ تَ)
لقب مالک بن حارث نخعی شاعر تابعی از خواص اصحاب علی بن ابیطالب علیه السلام، که با مصعب بن زبیر کشته شد. (منتهی الارب) (تاج العروس). در بعض جنگها شمشیری به پلک چشم او رسیده بود و تحقیق آن است که در اصل خلقت موی مژگان بالای اوگردیده بود. (آنندراج). و رجوع به اشتر نخعی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
لقب بعض علویان و مقصود زید بن جعفر از ولد یحیی بن حسین بن زید بن علی بن الحسین است. ابن ماکولا نام وی را ذکر کرده است و صاغانی گفته است اصحاب نام وی را اشتر بفتح تا روایت کرده اند. (از تاج العروس). و رجوع به اشتر علوی شود، در تداول حکمت اشراق در برابر افتراقات بکار رفته است و شیخ اشراق در ذیل قواهر کلی طولی و عرضی و ازلیت و ابدیت زمان گوید: چون انوار قاهر ابتهاج بنور واحد دارند که عبارت از نورالانوار است و از آن برزخی واحد برای فقری مشترک حاصل آمده است و قواهری که مقتضی عنصریات اند در رتبه از قواهر عالی یا اصحاب برزخهای علوی نازلند، و از آن برزخهائی خاضع برزخهای عالی و متأثر از آنها طبعاً حاصل شده است و آنرا مادۀ مشترکی است که صور مختلف را می پذیرد، از این رو حرکت نیز در گردش بعلت تشبه به معشوق واحدی که نور اعلی است، مشترک است و هم بسبب اختلاف معشوقه هائی که عبارت از انوار قاهرند، در جهات مفترق میباشد: اشتراکات به ازای اشتراکات آسمانها و زمین و افتراقات به ازای افتراقات و مفترقات به ازای مفترقات پس جهات فیض کثیر و مناسبی حاصل آمده است. (از ص 177 و 178 و حاشیۀ حکمت الاشراق)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
ناحیه ای است میانۀ نهاوند و همدان. ابن فقیه گوید: در کوه نهاوند دو صورت است از برف، یکی بشکل گاو و یکی بشکل ماهی و این دو طلسم است و در تابستان و زمستان بحال خود باقی و ظاهر و مشهور همه کس میباشد و هرگز آب نمیشود. گویند این دو صورت حافظ آب نهاوندند که کم نشود و از همین کوه آب دو قسمت میشود، نصف آن بطرف مغرب جاری می شود و رستاق معروف به رستاق اشتر را مشروب میکند و این رستاق را اهالی آن لیشتر مینامند و میانۀ اشتر و نهاوند ده فرسخ است و تا شاپورخوست دوازده فرسخ... (از معجم البلدان). و صاحب مرآت البلدان آرد: صورت گاو و ماهی مسطوره در کوه نهاوند از برف الآن هم موجود است و آنرا اهالی گاوماسا گویند که بزبان فرس قدیم بمعنی گاوماهی است و از زیر آن از بطن حجر، آب عظیمی خارج و جاری است و بطرف بیستون کرمانشاه میرود و منبع را سراب گاوماسا گویند. اراضی بسیاری را مشروب میسازد. (از مرآت البلدان ج 1 ص 41). و سمعانی آرد: اشتر یکی از بلاد جبل نزدیک همدان و نهاوند است که آنرا لیشتر میگویند. گروه بسیاری از فقیهان و متصوفه بدان منسوبند. (انساب سمعانی). و آقای پورداودمینویسند: اما دشتهای الیشتر یا الشتر که اصطخری لاشتر و ابن الاثیر لیشتر و یاقوت در یک جا اشتر و در جای دیگر لاستر (= لاشتر) می نامد، نزد چند تن از خاورشناسان محل نسا، پرورشگاه اسب دانسته شده و همانجا را سرزمین نسا که داریوش از آن نام میبرد، شناخته است. (فرهنگ ایران باستان ص 290). و رجوع به الیشتر شود
یکی از کوههائی است که بر رود خانه لار احاطه یافته است. رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 40 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
آنکه پلک چشم او بازگردیده باشد. (آنندراج). آنکه پلک چشم وی بگردیده باشد. (تاج المصادر بیهقی). دریده چشم. مؤنث: شتراء. ج، شتر. (مهذب الاسماء). پلک گردیده. کفته پلک. آنکه پلک چشم او ورگردیده باشد. (زوزنی). آنکه پلک چشم او بازگردیده باشد. گردیده پلک. (السامی).
- اشتر شدن، انشتار.
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ)
بر مجره چند ستاره بود پس از نسر طائر بر صورت شتری و کف الخضیب بر کوهان آن بود. بعد از ردف یا ذنب الدجاجه، بر مجره چند ستاره در روشنی بیکدیگر نزدیک برمی آیند بر صورت شتری و عوام آنرا اشتر خوانند. از آن ستارگان یکی که در پیش می آید بر کوهان شتر بود او را کف الخضیب خوانند. (اسطرلاب نامه در همین لغت نامه)
لغت نامه دهخدا
(اُ تُرر)
لقب مردی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ تَ)
قصبه ای است از دهستان حسنوند مرکز بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد که در 54 هزارگزی شمال خرم آباد قرار دارد. جلگه و سردسیر است. سکنۀ آن در حدود 650 تن شیعه هستند و به زبان لری، لکی، فارسی و ترکی سخن میگویند. آب آن از سراب زر و عمارت تأمین میشود و مزارع کریم آباد، مجیدآباد و حیدری مریدآباد جزء این قصبه هستند. محصول آن غلات، برنج، حبوبات، لبنیات و پشم است. در حدود 150 باب دکان و 2 دبستان و بهداری و دامپزشکی و پست و تلگراف و ثبت آمارو محضر و دستۀ ژاندارمری دارد، و بخشداری سلسله دراین قصبه است. الشتر در انتهای راه شوسۀ فرعی خرم آباد به الشتر که در مواقع خشکی اتومبیل رو است قرار دارد و در خاور آبادی مزبور قلعۀ مستحکمی است بنام قلعۀ مظفری که در 60 سال قبل بوسیلۀ مهدی خان امیرالعشایر و محمدعلی خان امیرمنظم ساخته شده و قسمت اعظم آن فعلاً مورد استفادۀ دولت است. نام قدیمی قصبۀ مزبور قلعۀ مظفری بوده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). و رجوع به جغرافی غرب ایران (فهرست) شود، مقیم بودن بجایی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، دایم شدن باران. (تاج المصادر بیهقی). پیوسته باریدن باران. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ستیهیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). ستیزه کردن. الحاح. (از اقرب الموارد). مداومت کردن بر چیزی
لغت نامه دهخدا
(اِ تَ)
درون. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شهرکی است (ازجبال) با هوای درست و بسیارکشت و از وی بندق خیزد. (حدود العالم) ، نام محلی کنار راه کازرون به بهبهان، میان کج سنبلی و خیرآباد و در 187775گزی کازرون و 13فرسنگی مغرب باشت در مشرق کوه گیلویه
لغت نامه دهخدا
طایفه ای از طوایف ناحیۀ مکران، مرکب از سه هزار خانوار، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 100)
لغت نامه دهخدا
موضعی در حدود مکران، صاحب مرآت البلدان گوید: گرمسیراست و لیکن هوای آن نسبت به مکران بهتر است، پیپ، ضابطنشین آنجا است و قلعۀ مخروبه ای از قدیم دارد، ازآب قنات زراعت کنند، چهار رشته قنات آباد و سه رشته خراب دارد و مشتمل است بر مزارع مفصله (کویج یکرشته قنات دارد) (کردهان قلعۀ مخروبه و دو رشته قنات دارد) (قلعۀ آب کاه مخروبه و آبش رودخانه است)، محصولات شتوی، غله، صیفی، ذرّت، و باقلا، اشجار: نخل، هلوی سیاه، رز، انجیر و سیب، شکار: در جلگه آهو و در کوهستان شکار کوهی: کبک و تیهو، ملبوس: کرباس و شال پشم است، جمعیت آنها هزار و چهل خانه وار: (پیپ صد خانوار) (کویج هفتاد خانوار) (کردهان سی خانوار) (قلعۀ آب کاه دویست خانوار) (ایلات که در صحرای لاشارک سکنی دارند پانصد و پنجاه خانوار)، (مرآت البلدان ج 1 ص 280)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نام شهری در هندوستان که در ناحیۀ واقع مابین جنوب و مشرق آن کشور قرار دارد. (از تحقیق ماللهند ص 154)
نام آبادیی است در شبه قارۀ هند که در ناحیۀ مابین شمال و مشرق قرار دارد. (از تحقیق ماللهند ص 157)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به زبان سنسکریت نام علم عقاید و فقه هنود است. (آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اشتر
تصویر اشتر
شتر، جمل، ناقه (شتر ماده ونر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتر
تصویر اشتر
((اُ تُ))
شتر، پستانداری است نشخوارکننده از گروه سم داران بدون شاخ با پاهایی که دو انگشت دارد. این حیوان در برابر گرما و تشنگی بسیار مقاوم است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشتر
تصویر اشتر
((اَ تَ))
کسی که پلک چشمش کفته باشد، دریده چشم
فرهنگ فارسی معین
ابل، جمل، شتر، لوک، ناقه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شریکی، باهم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر بیند بر اشتر یک ساله نشسته بود، دلیل است اندوهگین شود. اگر بیند از اندام شتر وی خون زایل شود، دلیل که سعادت و نعمت دنیا یابد به قدر آن خون. اگر بیند مهار اشتری می کشید، دلیل است بافردی فرمانبردار او را خصومت افتد. اگر بیند که در بیابان اشتر بسیار یافت، دلیل است بر بزرگی و فرمانروائی او بر جماعت بیابانگرد. اگر بیند که دو شتر یافت، دلیل که مال یابد. اگربیند کسی وی را شتری داد، دلیل که به قدر و قیمت آن منفعت یابداز کسی. اگر بیند که قومی شتری بکشتند و گوشت آن قسمت کردند، دلیل کند که در آن موضع مردی دارا بیمرد و مال وی را قسمت کنند به میراث. جابر مغربی
اگر بیند بر اشتر مست خشم آلود نشسته بود، دلیل که بر مردی بزرگ غلبه کند. اگر بیند با اشتری جنگ و نبرد می کرد، دلیل است با مردی عجمی که دشمن بود وی را، خصومت افتد. اگر بیند که رمه اشتران را همی چرانید و دانست از ملک او بود، دلیل کند که وی را ولایتی بود و به مردم آن ولایت فرمانروا شود. اگر بیند اشتر را همی دوشید، دلیل است از پادشاه مال یابد بر قدر ان شیر که دوشیده بود. اگر بیند به جای شیر از پستان شتر خون آمد، دلیل است آن مال که بدون رسد حرام بود. اگر بیند ماده شتری کسی بدو بخشید، یا از کسی بخرید، دلیل که زن خواهد یا کنیزک بخرد. اگر بیند ماده شتری که از او بود بگریخت یا دزد برد، دلیل است از زن جدا شود یا در میان ایشان خصومت افتد. اگر بیند ماده شتر او بمرد، دلیل که زنش بمیرد. اگر بیند که شتر بچه آورد، دلیل که زنش بچه آورد و مالش زیاد شود. اگر ماده شتری دید به امیدی که دارد برسد. اگر بیند که گوشت اشتر می خورد، دلیل است بیمار گردد. ابراهیم کرمانی گوید: اگر بیند کسی گوشت اشتر بسیار بدو داد، دلیل است مال یابد به قدر گوشت اشتر. اگر بیند که اشتر را قربانی می کرد و گوشت او را به هر کسی می داد، دلیل که مردی بزرگ در آنجا قربانی شود یا بمیرد. اگر بیند که اشتری مجهول در پس او همی آید، دلیل که سرگشته و متفکر شود. اگر بیند که اشتری را قهر و زبون خویش کرد، دلیل است دشمن را مقهور خویش کند. اگر بیند که رمه اشتران در زمینی یا در دهی جمع می گردید، دلیل است در آنجا دشمن جمع شود، یا سیل در آنجا خرابی کند یا بیماری در مردم آن موضع مستولی شود. اگر بیند که اشتران بار گندم و جو داشتند، دلیل است از آن دشمن در آنجا خیر و برکت بود. حضرت دانیال
اگر کسی خود را بر اشتری مجهول بیند که به شتاب همی رود، دلیل کند به سفر رود. اگر بیند بر اشتری جولان همی کرد، دلیل است غمگین و متفکر شود. اگر بیند بر اشتری نشسته بود و راه گم کرده می راند و ندانست راه راست کجاست، دلیل است در راه خویش فرومانده و هیچ تدبیر نتوان ساخت. اگر بیند ماده شتری یافت، دلیل است بر این که زن خواهد. اگر اشتر با بچه بود، آن زن که خواهد با فرزند بود. اگر بیند اشتر از وی روی بگردانید و مطیع او نشد، دلیل است اندوهگین شود. محمد بن سیرین
دیدن اشتر درخواب بر ده وجه بود. اول: پادشاه عجمی، دوم: مردی امیر، سوم: مرد مومن، چهارم: سیل، پنجم: فتنه، ششم: آبادانی، هفتم: زن، هشتم: حج، نهم: نعمت، دهم: مال و اشتر عربی، دلیل بر مردم عرب کند و اشتر عجمی، دلیل بر مردم عجمی و بدانکه اشتربانی به تاویل خداوند به تدبیر و ولایت بود و راست کننده کارها بود.
اگر بیند که اشتران بسیار داشت و دانست که آن جمله ملک وی است و از اشتران اعرابی بودند، دلیل است در دیار عرب پادشاه گردد. اگر اشتران عجمی بودند، دلیل است در دیار عجم پادشاه گردد. اگر زنی بیند اشتری با بخورد، دلیل که از پادشاه مال و نعمت یابد و بدانکه پوست اشتر نیز همین. دلیل را دارد .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
برای ناهار غذای مربوط به ناهار، برای ناهار، غذای مربوط به ناهار
فرهنگ گویش مازندرانی
شتر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی