قدیم، کهن، عتیق، دیرینه، قدیمی: بکوه اندرون مانده ای دیر گاهی بسنگ اندرون بوده ای باستانی، فرخی، بدان خانه باستانی شدم به هنجار چون آزمایشگری، منوچهری، بر آن وزن این شعر گفتم که گفته ست ابوالشیص اعرابی باستانی، منوچهری، دلجویی کن که نیکوان را دلجویی رسم باستانی است، خاقانی،
قدیم، کهن، عتیق، دیرینه، قدیمی: بکوه اندرون مانده ای دیر گاهی بسنگ اندرون بوده ای باستانی، فرخی، بدان خانه باستانی شدم به هنجار چون آزمایشگری، منوچهری، بر آن وزن این شعر گفتم که گفته ست ابوالشیص اعرابی باستانی، منوچهری، دلجویی کن که نیکوان را دلجویی رسم باستانی است، خاقانی،
باستانی. قدیم. کهنه. و این صورت را بیرونی در التفهیم بیشتر در مورد ایرانیان قدیم فرموده است. (ازمقدمۀ جلال الدین همائی بر التفهیم بیرونی ص قلو) ، ضباط. کسی که نامه ها و نوشته های اداری را در محلی نگاه میدارد تا هنگام نیازمندی بتوان به آسانی از آنها استفاده کرد. (لغات مصوبۀ فرهنگستان). متصدی بایگانی. متصدی آرشیو، خزانه دار. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). خزینه دار. (فرهنگ ضیاء). خازن. گنجور
باستانی. قدیم. کهنه. و این صورت را بیرونی در التفهیم بیشتر در مورد ایرانیان قدیم فرموده است. (ازمقدمۀ جلال الدین همائی بر التفهیم بیرونی ص قلو) ، ضباط. کسی که نامه ها و نوشته های اداری را در محلی نگاه میدارد تا هنگام نیازمندی بتوان به آسانی از آنها استفاده کرد. (لغات مصوبۀ فرهنگستان). متصدی بایگانی. متصدی آرشیو، خزانه دار. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). خزینه دار. (فرهنگ ضیاء). خازن. گنجور