- لاسع
- نیش زننده گزنده گزنده نیش زننده
معنی لاسع - جستجوی لغت در جدول جو
- لاسع ((س))
- گزنده، نیش زننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خسیس ترین قوم
نهم
بعید، دور
درخشان، درخشنده، تابان
فراخ، گشاد، گشایش دهنده
فرانسوی کلافه آنکه عادت به لاس زدن دارد آنکه از ملاعبه خوشش آید: نبرد خاک از براش خبر لاسی و شیویی واهل ددر. (دهخدا. مجموعه اشعار. 68)
سوزان سوزنده، دردیست که صاحب آن پندارد که عضو دردمند میسوزد لذاع
درخشنده تابان درخشنده درخشان تابنده تابان: لیک سرخی بررخی کولامع است بهر آن آمد که جانش قانع است. (مثنوی لغ) جمع لوامع یامثل (مانند) برق لامع. سخت بشتاب سریع
ترسو، بی تاب
گردن دراز، برآمده، خروسه نابریده: زن
مکان و جایگاه وسیع و فراخ و پهناور
نهم، نهمی
دور، بعید، منزل دور
گزیدن مار، کژدم و امثال آن
مادۀ هر حیوان، سگ ماده
نوازش عاشقانه
نوعی ابریشم پست، ابریشم نخاله، کژ، لاه،برای مثال از چه خیزد در سخن حشو؟ از خطابینیّ طبع / وازچه خیزد پرزه بر دیبا؟ ز ناجنسیّ لاس (انوری - ۲۶۳)
لاس زدن: از پی ماده رفتن حیوان نر، دست به گونۀ زن یا دختری کشیدن، لاسیدن
نوازش عاشقانه
نوعی ابریشم پست، ابریشم نخاله، کژ، لاه،
لاس زدن: از پی ماده رفتن حیوان نر، دست به گونۀ زن یا دختری کشیدن، لاسیدن
ماده هر حیوان عموماً و ماده سگ خصوصاً، و نیز نوعی از ابریشم پست، ابریشم نخاله هم گویند
نا شکیبا، بیمار، دوستی
گزدیدن (مارو عقرب وجز آنها)، اذیت کردن کسی را بزبان، گزش، ایذاء آزار
چاه آب ده
نوعی ابریشم ارزان، ماده هر حیوان
عشقبازی از طریق لمس کردن و بوسیدن
دو چوب یا دو آهن یا دو سنگ و مانند آن ها را که در نجاری و فلزکاری یا حجاری طوری قرار دهند که دندانه های یکی در فرورفتگی های دیگری جای گیرد. آن را که در دیگری فرو رفته نر و زبانه و دیگری را لاس و کم گویند