جدول جو
جدول جو

معنی لاسبن - جستجوی لغت در جدول جو

لاسبن
نام مرتعی در دهکده ایوا از دهکده های میان رود بالای نور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لادبن
تصویر لادبن
(دخترانه)
بوته گل، گلبن
فرهنگ نامهای ایرانی
(بَ)
دنیس. عالم فقه اللغۀ فرانسوی. مولد ’منتروی - سور - مر’ (1572-1516). درنگ و تأنی و بطؤ عمل وی در کارها بحدی بود که در زبان فرانسه مصدر لامبینه (به معنی درنگ به کار بردن) از نام وی ساخته شده است
لغت نامه دهخدا
(سِ)
پایتخت کشور پرتقال. دارای 489هزار تن سکنه. اشبونه. لشبونه. لیشبونه
لغت نامه دهخدا
(اَ بِ)
بزرگترین واحه در صحرای افریقا پس از ’فزان’ واقع بین 16 و 20 درجۀ عرض شمالی و 5 و 10 درجۀ طول شرقی تا جنوب جنوب شرقی واحۀ ’توات’ حدّ شمالی آن بلاد طوارق یا تواریک و حدّ جنوبی بلاد سودان است. مساحت در حدود 400 هزار گز از شمال به جنوب و 320 هزار گز از مشرق بمغرب و این بلاد کوهستانی باشند و نهرهای پرآب از میان آنها گذرد و مشهورترین کوههای آن کوه ضجم است که ارتفاع آن از سطح دریا 1400 گز و سکنۀ آن قریب 700000 تن باشند و 180 شهر دارد که اشهر آنها در وسط از شمال بجنوب طفاجیت و سلوفیه و طنطفاده و طنطرود است. و سلطان آن مستقل است و اصوری و اغلفو و غادیس و آن پایتخت است. تجارت اسبن رونق دارد و کاروانها از تونس و سنار و مراکش بدانجا آیند و از آنجا به کاشنا و کانواد و بلاد دیگر سودان روند. محصولات عمده آن خرما و گندم و نظایر آنهاست و از اشجار، درخت بوری که ارتفاع آن به 30 گز و محیط آن به 9 گز رسد و در حدود شمال قومی بربری سکونت دارند و در جهت شمالی آن جبال غنجه که ارتفاع آن از سطح دریا 5000 قدم است. و اودیۀ آن دارای نباتات بسیار است و در بیشه ها کبوترهای مطوق و طیور دیگر فراوان است. و پشته ای بی آب وگیاه به ارتفاع قریب 200 قدم از سطح دریا اسبن را از سودان جدا کندو در آن زرافه و گاو وحشی و شترمرغ و نظایر آنها ازحیوانات اقالیم حاره فراوان است و سکنۀ این نواحی کوتاه قد و سیه چرده تر از سکان ازقار و گردچهره تر و بشاش تر باشند و اهل آن مسلمانان متعصب اند و از جملۀ عادات ایشان آن است که چون زنی را بمردی از قریۀ دیگر تزویج کنند شوی باید بقریۀ زوجه خویش منتقل شود. اسلحۀ اهالی عموماً نیزه و شمشیر و خنجر و سپری بزرگ از پوست غزال است و نیز تیر و کمان نزد ایشان یافت شود و تفنگ بندرت دیده میشود. آنان بزراعت و فلاحت توجهی اندک دارند و همه ملبوسات ایشان از خارج آید و زندگی اهالی از تجارت نمک و مداخل حکومت منحصر به رسوم نمک است و در مائۀ ششم هجری اسبن و پایتخت آن اغادیس مرکز بلاد بربر ممتد بسوان بود که ماههای بسیار طی طریق میکردند و در قرن یازدهم هجری اغادیس از سلطان تنبکتوا تمکین میکرد. (ضمیمۀ معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
کریستیان. خاورشناس آلمانی. مولد برژن (نروژ). (1800-1876 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
نام کرسی بخش در (پیرنۀ سفلی) از ولایت الرن. دارای 1645 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(بِ)
خداوند بسیارشیر. ج، لابنون. (منتهی الارب) : رجل ٌ لابن، ای ذولبن. (مهذب الاسماء) ، شیرخوراننده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
پدر زنان یعقوب و خال او. رجوع به لابان شود:
چنان دان که آن لابن نیک فال
که یعقوب را بود شایسته خال.
شمسی (یوسف و زلیخا).
بر لابن نیک پی شو یکی
همی باش نزدیک او اندکی.
شمسی (یوسف و زلیخا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لابن
تصویر لابن
شیر دار، شیر خوراننده
فرهنگ لغت هوشیار
گوسفند
فرهنگ گویش مازندرانی