جدول جو
جدول جو

معنی لازاغلی - جستجوی لغت در جدول جو

لازاغلی
(اُ)
الحاج حسن، صاحب النزهه الخیریه فی موافقه شهور الاعاجم للشهور القمریه. (معجم المطبوعات ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یَ)
سرمدی. دائمی. ابدی:
درهای همه ز عهد خالیست
الا در تو که لایزالیست.
نظامی.
، نعتی خدای تعالی را:
فرد ازلی به ذوالجلالی
حق ابدی به لایزالی.
نظامی.
راه خویش از خیال خالی کن
عزم درگاه لایزالی کن.
نظامی.
ذات تو به نور لایزالی
از شرک و شریک هر دو خالی.
نظامی.
بقدرت لایزالی هم در ساعت ابر از صحرای آن بادیه متقشع و متفرق گردد. (ترجمه محاسن اصفهان ص 37).
می ده که گرچه گشتم نامه سیاه عالم
نومید کی توان بود از لطف لایزالی.
حافظ.
به هر منزل که روآرد خدایا
نگهدارش بلطف لایزالی.
حافظ.
حضرت لایزالی ایشان را کرامت کرده است. (انیس الطالبین ص 66)
لغت نامه دهخدا
(غُ اُ)
یا غزغلی اتابک... سلاحی. به قول صاحب اخبار الدوله السلجوقیه (ص 112) ، وی از سران لشکر قراسنقر بود. و در مجمل التواریخ و القصص (ص 413) آمده است: سلطان اعظم (سلطان سنجر) اتابک غزاغلی را سیاست فرمود بعد از آنکه اسیر گرفتند. برای اطلاع از تفصیل مطلب رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 413 و اخبارالدوله السلجوقیه صص 111- 112شود
لغت نامه دهخدا
نام کرسی بخش در ’گار’ از ولایت ویگان بفرانسه، دارای 1480 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
آلبر دو، روزنامه نویس فرانسوی، مولد مانس و وفات به پاریس (1833-1886 میلادی)، نبسۀ لازال مذکور فوق
لغت نامه دهخدا
انتوان شارل لوئی، کنت دو، نام بهترین ژنرال فرانسوی سپاه بناپارت، مولدمتز به سال 1775 و مقتول در واگرام به سال 1809م
لغت نامه دهخدا
(لَ)
همیشه. و آن از افعال ناقصه است، رافع اسم و ناصب خبر
لغت نامه دهخدا
تصویری از اواغلی
تصویر اواغلی
ترکی برده غلام معمولی (ساده) که در خدمت شاهان صفویه بود
فرهنگ لغت هوشیار
همیشه پیوسته. توضیح لازال در عربی از افعال ناقصه است. یا لازال عالیا. همیشه بلند باد، آورد گرد فتح وظفرپیش چشم ما باد رکاب عالی لازال عالیا. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
پیوسته همیشه. یا لازالت ثابته الاوتاد راسیه الاطواد. هموراه میخهای بزرگ آن پابرجا و کوهای سترک آن ریشه دار و استوار باد، و بدین دو فتح با نام بفضل ایزد تعالی و فر دولت قاهره لازالت ثابته الاوتاد را سیه الاطواد تیسیر پذیرفت. . محروسه الاطراف محمیه الارجا و الاکناف. همواره از همه جانب محفوظ باد و کنارها و کرانهای دور و نزدیک آن نگهداشته از بدی: این حضرت بزرگ لازالت محروسه الاطراف محمیه الارجا والاکناف بود
فرهنگ لغت هوشیار
لیز بودن سطح اشیایی مثل چوب و سنگ که زیاد در آب رودخانه مانده
فرهنگ گویش مازندرانی
گاوی که برای شخم تربیت شده باشد، رام
فرهنگ گویش مازندرانی
ماهی تابه
فرهنگ گویش مازندرانی