جدول جو
جدول جو

معنی لاریم - جستجوی لغت در جدول جو

لاریم
نام موضعی از مشک آباد ساری، (مازندران و استرآباد رابینو ص 6، 13، 48، 49، 121، 158 بخش انگلیسی)، دهی از دهستان گیلخوران بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع در یازده هزارگزی شمال خاوری جویبار کنار رود خانه سیاهرود، دشت معتدل و مرطوب و مالاریائی، دارای 1300 تن سکنۀ شیعۀمازندرانی زبان، آب از رود خانه سیاه چاه، محصول برنج و غلات و پنبه و کنجد و صیفی، شغل اهالی زراعت و حشم داری و راه مالروست، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
نام محلی به خرسونس کاریه، (ایران باستان ج 2 ص 1112)
لغت نامه دهخدا
لاریم
از توابع گیل خواران قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لایم
تصویر لایم
ملامت کننده، نکوهش کننده، سرزنش کننده
فرهنگ فارسی عمید
نام شهری، گزنفون گوید کورش پس از جنگ با کرزوس و شکست دادن وی پس از عقد معاهده به دسته ای از سپاهیان سنگین اسلحۀ مصری که مردانه حرب و مقاومت کرده بودند شهرهائی در صفحات علیا داد که هنوز (زمان کزنفون) به شهرهای مصری معروفند و علاوه بر آن لاریس و سیل لن را که در نزدیکی سیمه و به مسافت کمی از دریاست بدانها بخشید و این محلها امروز هم در تصرف اعقاب مصریان است، (ایران باستان ج 1 ص 362)
لغت نامه دهخدا
(لارْ رِ)
دمی نیک بارن. نام جراح نظامی فرانسوی. مولد بودان (پیرنۀ علیا) (1766-1842 میلادی)
لغت نامه دهخدا
از جملۀ خطوط هند معمول در لاردیش، (تحقیق ماللهند بیرونی ص 82 س 15)
لغت نامه دهخدا
مصلح الدین محمد بن صلاح اللاری الانصاری، برخی نوشته اند، عبدالغفور اللاری الانصاری و بعض دیگر المولی محمد بن صلاح بن جلال بن کمال بن محمداللغوی السعدی العبادی الشافعی المشهور بملا مصطلح الدین اللاری، وی از مردم لار (فارس) و مشاهیر علما و از شاگردان جلال الدین دوانی است، از میرکمال الدین حسینی و میرغیاث و دیگر مشاهیر عصر کسب علوم نقلی و عقلی کرد و سپس به هندوستان رفت و از همایون شاه نواخت یافت، پس از مرگ این سلطان ترک آن دیار گفت و به زیارت مکه شد، سپس به بلاد روم و به استانبول رفت و آنجا با ابوالسعود افندی و دیگر علما در علوم نقلی و عقلی مباحثاتی داشت، و پس از مدتی اقامت به دیاربکر شتافت و بدانجا به سال 979 هجری قمری درگذشت، او را تصنیفی است در علم هیأت بنام ’التذکره’ و در منطق کتاب ’التهذیب’، و نیز بر شرح طوالع اصفهانی و هم بر شرح الهدایهالحکمیه قاضی میرحسن و بر شرح مولی جلال بر تهذیب و بر برخی مواضع شرح مواقف جرجانی و شمائل النبی به عربی و فارسی و بر تفسیر بیضاوی حاشیه دارد، نیز او را تاریخی است به فارسی از آغاز خلقت تا زمان خود و هم قصائد بسیار و اشعار مختلف و این دو بیت از آن جمله است:
الا انما الدنیا کاحلام نائم
فمن ذاک ایقاظ الانام نیام
و طوفان نوح قد نجا منه فرقه
ولکن طوفان المنیه عام،
نیز رجوع به مصلح الدین محمد شود، (قاموس الاعلام ترکی و معجم المطبوعات ج 2)
صلاح الدین محمد، متوفی در حدود سال 930 هجری قمری او راست تفسیر سورۀ قدر که برای اسکندر پاشا نوشته است
او راست: کتاب تاریخ مسمی به مرآهالادوار
لغت نامه دهخدا
در ایران به نوعی اتومبیل بارکش اطلاق می شد
لغت نامه دهخدا
مرغ لاری نوعی از مرغان خانگی، قسمی خروه و ماکیان درشت بومی ایران که گردنش فاقد پر است،
، نوعی از سک-ۀ نقرۀ فارس، (آنندراج، در جای دیگر دیده نشد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کسی. شخصی. احدی.
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
موضعی است قرب مدینه. و ابن هرمه گوید:
بادت کما باد منزل ٌ خلق
بین ربی اریم فذی الحلفه.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تنگه لاریج در مازندران در ناحیۀ شمالی البرز واقع است، از حیث وجود معادن آهن و زغال سنگ بهترین نقطۀ ناحیۀ شمالی کوههای البرز است، در این محل بواسطۀ نبودن درخت رگه های آهن و زغال سنگ خوب نمایان و رگه های سنگ آهن دارای سی سانتیمتر عرض میباشد، در قسمتی که رودخانه آبشاری تشکیل میدهد در پنج نقطه رگه های سنگ آهن پیداست که هر یک چهل سانتیمتر عرض و یک متر و نیم طول دارد، در این ناحیه از قدیم استفاده از کلوخه های آهن انجام میگرفته و اکنون هم کم و بیش استخراج مینمایند، ترتیب استفاده از سنگهای آهنی به این شکل است که در کوره های کوچک تنگۀ لاریجان سنگ آهنی را که بواسطۀ جریان آب از کوه جدا شده است جمع و ذوب می کنند، (جغرافیای اقتصادی تألیف آقای کیهان ص 259 - 260)
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه زاهدان به خاش میان میرجاوه و سیاه جنگل در 96 هزارگزی خاش
لغت نامه دهخدا
اقوام لامیم قبیله ای از اعراب که از ددان بن یقشان بوجود آمدند، (سفر پیدایش 25: 3) (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان امیری بخش لاریجان شهرستان آمل واقع در 21 هزارگزی شمال خاوری رینه دارای 35 تن سکنه، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(وْ)
اگوست دو. فیزیک دان سویسی. مولد ژنو (1873-1801 میلادی)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از رودهای بزرگ آسیا واقع در چین است، (فرهنگ نظام)، نهری بشمال شرقی ترکستان: ترکان ایغور که به آئین مانوی اعتقاد داشتند و بر روی هم متمدن ترین اقوام ترک و مغول بودند، مسکن ایشان شمال شرقی ترکستان شرقی حالیه و شمال دریاچۀ ’لب نور’ و نهر ’تاریم’ یعنی شهرهای ’تورخان’ و ’بیش بالیغ’ (گوچن حالیه) و ... (تاریخ مفصل ایران از استیلای مغول تا اعلان مشروطیت تألیف عباس اقبال ج 1 ص 8)، فضای محصور بین جبال تیان شان و کوئن لن و نجد پامیر یعنی حوزۀ نهر تاریم و شعب آن ... (تاریخ مفصل ایران ایضاً ص 4)، در نیمۀ قرن دوم هجری جماعتی از ایشان (قوم ایغور) بحدود ترکستان هجرت کردند و در حوزۀ نهر تاریم و نواحی پرآب خرم آن قرار گرفتند و آن نواحی را از دست تخارها که قومی آریایی نژاد بودند و تمدن و زبان مخصوصی داشتند، گرفتند و برای خود در ترکستان شرقی دولتی معتبر تشکیل دادند، (از تاریخ مفصل ایران ایضاً ص 16)، اویغور یاایغور بضم همزه، طوایفی بودند از تاتار که در ترکستان شرقی با تخارهای آریایی مخلوط شده و خط سریانی رابا تصرفی اندک آموخته بودند و تمدن نیمه آریایی بوجود آورده بودند و در شهرهای تورخان و کوجا و بیش بالیغدر حوزۀ نهر تاریم سکونت داشتند و چنگیزخان آن دولت را برانداخت، (از سبک شناسی بهار ج 3 ص 167 حاشیۀ 1)، رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2260 و ایران در زمان ساسانیان کریستن سن، ترجمه رشید یاسمی ص 148 شود
لغت نامه دهخدا
یکی از اجداد آنانکه از اسیری مراجعت کردند و زنان بیگانه را که تزویج کرده بودند رها کردند، (عزرا 2:32 و 10:31 و نحمیا 7:35)، (قاموس مقدس)
مردی که پسر او پاره ای از حصاراورشلیم را مرمت کرد، (نحمیا 3:11) (قاموس مقدس)
لغت نامه دهخدا
پهلوی: از، اپر، بر. از فراز. روی. بالای . فوق:
یکی آتشی برشده تابناک
میان باد و آب از بر تیره خاک.
فردوسی.
دو چشم از برسر چو دو چشمه خون
ز دود دهانش جهان تیره گون.
فردوسی (در وصف اژدها).
جهاندار کیخسرو آمد ز گاه
نشست از بر تیره خاک سیاه.
فردوسی.
بفرمود پس تا منوچهرشاه
نشست از بر تخت زر با کلاه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان میان دورود، بخش مرکزی شهرستان ساری، واقع در 14 هزارگزی خاورساری و یکهزار گزی جنوب راه شوسۀ ساری به بهشهر، دشت، معتدل، مرطوب و مالاریائی، دارای 420 تن سکنۀ شیعه فارسی و مازندرانی زبان، آب آن از چاه و چشمه، محصول آن غلات، صیفی، توتون، سیگار، شغل اهالی زراعت و راه آنجا مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
محله لالیم موضعی بین جنوب شرقی و مشرق نهر بادله در مازندران، (مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 58)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از یاران و سپاهیان امیرتیمور گورکان در جنگ شاه منصور، (ظفرنامۀ شامی به نقل از تاریخ عصر حافظ، ص 434)
لغت نامه دهخدا
نام محلی بسواد کوه و بدانجا کتیبه ای پهلوی باشد، دهی از دهستان کسلیان، بخش سوادکوه شهرستان شاهی واقع در 13 هزارگزی خاوری زیرآب، دامنه، مرطوب و مالاریائی، دارای 250 تن سکنه مازندرانی و فارسی زبان، آب آن از چشمه و رود خانه محلی، محصول برنج و غلات، شغل اهالی زراعت و گاوداری، صنایع دستی زنان، شال و کرباس بافی، راه آن مالرو است، برج و قلعۀ خرابه ای که در اوایل قرن پنجم هجری بنا شده در نزدیک این آبادی است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان عقیلی بخش عقیلی شهرستان شوشتر، دارای 150 تن سکنه، زبان اهالی فارسی لری و راه آنجا مال رو است، آن را پاگچ نیز گویند، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(ری ی)
منسوب به لار. لارزی. (سمعانی ورق 595)
لغت نامه دهخدا
ملامت کننده سرزنش کننده نکوهش کننده نکوهنده جمع لائمین (لایمین) لوائم (لوایم)
فرهنگ لغت هوشیار
بی شک (شک واژه ای پهلوی است) بیگمان بی تردید بی گمان، آنچه که در آن شک نشود، قرآن مجید: ای نگارنده صحیفه غیب نام تو صدر صفحه لاریب (هاتفی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاریس
تصویر لاریس
لارقس
فرهنگ لغت هوشیار
فلزی است که در طبیعت بصورت کربنات و سولفات یافت میشود و آن برنگ سفید مایل بزرد است. چگالی آن 6، 3 است و هیچگونه اهمیت صنعتی ندارد و مانند کلسیم آبرا باسانی تجزیه می کند. و از غیر محلول ترین اجسام است و چون اشعه ایکس از آن نمیگذرد در عکس براداری از روده ها از آن استفاده میشود یعنی مقدار نسبه زیادی از آنرا به بیمار میخورانند و آن داخل روده ها را اندوه کرده در زیر اشعه بصورت کدری آشکار میگردد. برای تهیه باریوم فلزی کلرور باریوم گداخته را در اثر روان کردن برق تجزیه میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لایم
تصویر لایم
((یِ))
ملامت کننده، نکوهنده
فرهنگ فارسی معین
ارتفاع و دره ای در بخش یانه سر، واقع در هزار جریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع کسلیان قائم شهر، برج لاجیم در قریه ی لاجیم سوادکوه قرار دارداین برج در شمار
فرهنگ گویش مازندرانی
بوته هندوانه، خربزه، کدو و غیره، جوانه ی در حال رشد، ترمیم
فرهنگ گویش مازندرانی
چموش
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بالا لاریجان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع میان دورود ساری
فرهنگ گویش مازندرانی