نام دهی است بمرو. (منتهی الارب). یکی از قرای مرو بدوفرسنگی آن و ابوالعباس احمد بن محمد بن عمیره بن عمرو بن یحیی بن سلیم الارواوی بدان منسوبست. (معجم البلدان).
نام دهی است بمرو. (منتهی الارب). یکی از قرای مرو بدوفرسنگی آن و ابوالعباس احمد بن محمد بن عمیره بن عمرو بن یحیی بن سلیم الارواوی بدان منسوبست. (معجم البلدان).
جمع واژۀ ارویّه، به معنی بز کوهی ماده و آن جمع کثرت است بر غیرقیاس. (منتهی الارب). یاقوت گوید: اروی، و هو فی الاصل جمع ارویه و هو الانثی من الوعل و هو افعوله الا انهم قلبوا الواو الثانیه یاءً و أدغموها فی التی بعدها و کسروا الاولی لتسلم الیاء و تقول ثلاث اراوی فاذا کسرت فهی الاروی علی افعل بغیر قیاس و به سمیت المراءه. (معجم البلدان در کلمه اروی)
جَمعِ واژۀ اُرْویّه، به معنی بز کوهی ماده و آن جمع کثرت است بر غیرقیاس. (منتهی الارب). یاقوت گوید: اروی، و هو فی الاصل جمع ارویه و هو الانثی من الوعل و هو افعوله الا انهم قلبوا الواو الثانیه یاءً و أدغموها فی التی بعدها و کسروا الاولی لتسلم الیاء و تقول ثلاث اراوی فاذا کسرت فهی الاروی علی افعل بغیر قیاس و به سمیت المراءه. (معجم البلدان در کلمه اروی)
نعت تفضیلی از ری ّ و روی ̍. سیراب تر. - امثال: اروی من الحوت. اروی من النعامه، لانها ترید الماء فان رائته شربته عبثاً. اروی من النمل، لانها تکون فی الفلوات. اروی من بکر هبنقه، هو یزید بن ثروان و هو الذی یحمق و کان بکره یصدر عن الماء مع الصادر و قد روی ثم یرد مع الوارد قبل ان یصل الی الکلأ. اروی من حیه، لانها تکون فی القفار فلاتشرب الماء و لاتریده. اروی من ضب ّ، چه او آب نخورد و استنشاق باد سرد او را بس باشد. اروی من معجل اسعد، وی مردی احمق بود و در غدیری افتاد، پس پسر عموی خود اسعد را ندا کرد و گفت ویلک ناولنی شیئاً اشرب الماء و همچنین فریاد میکرد تا غرق شد و اصمعی در کتاب امثال خویش گوید اروی من معجل اسعد مشدداً و المعجل الذی یجلب الابل جلبه ثم یحدرها الی اهل الماء قبل ان ترد الابل. اصمعی لفظ مزبور را شرح کرده ولی قصۀ مثل را نیاورده است و اسعد بدین تأویل قبیله ای است. (مجمع الامثال میدانی). الجرع اروی و الرشف انقع.
نعت تفضیلی از رَی ّ و رِوی ̍. سیراب تر. - امثال: اروی من الحوت. اروی من النعامه، لانها ترید الماء فان رائته شربته عبثاً. اروی من النمل، لانها تکون فی الفلوات. اروی من بکر هبنقه، هو یزید بن ثروان و هو الذی یحمق و کان بکره یصدر عن الماء مع الصادر و قد روی ثم یَرد مع الوارد قبل ان یصل الی الکلأ. اروی من حیه، لانها تکون فی القفار فلاتشرب الماء و لاتریده. اروی من ضب ّ، چه او آب نخورد و استنشاق باد سرد او را بس باشد. اروی من معجل اَسعد، وی مردی احمق بود و در غدیری افتاد، پس پسر عموی خود اسعد را ندا کرد و گفت ویلک ناولنی شیئاً اشرب الماء و همچنین فریاد میکرد تا غرق شد و اصمعی در کتاب امثال خویش گوید اروی من معجل اسعد مشدداً و المعجل الذی یجلب الابل جلبه ثم یحدرها الی اهل الماء قبل ان ترد الابل. اصمعی لفظ مزبور را شرح کرده ولی قصۀ مثل را نیاورده است و اسعد بدین تأویل قبیله ای است. (مجمع الامثال میدانی). الجرع ُ اَروی و الرشف اَنقع.
ابن الندیم در فصل اسماء الکتب المؤلفه فی المواعظ و الاّداب و الحکم للفرس و الروم آرد: کتاب اروی و ذکر دیرها و ما تکلمت به من الحکمه. (الفهرست ابن الندیم چ مصر ص 439) نامی از نامهای زنان عرب، از جمله نام مادر عثمان. (از منتهی الارب)
ابن الندیم در فصل اسماء الکتب المؤلفه فی المواعظ و الاَّداب و الحکم للفرس و الروم آرد: کتاب اروی و ذکر دیرها و ما تکلمت به من الحکمه. (الفهرست ابن الندیم چ مصر ص 439) نامی از نامهای زنان عرب، از جمله نام مادر عثمان. (از منتهی الارب)
ویلیام، پزشک انگلیسی، در سال 1578 در فولکستن متولد شد و در سال 1658م، در لامبت درگذشت، در سال 1615 به استادی کرسی تشریح و جراحی کلژرویال انتخاب شد، با شارل اول در تبعید به سر برد و پس از مرگ پادشاه به لامبت بازگشت، کتابخانه و قسمتی از ثروتش را به مدرسه اطباء بخشید، نام هاروی در اثر کشف جریان خون جاودانی شده است، پیش از وی میشل سروه جریان ریوی را حدس زده بود، کلمبو و آرانزی رسیدن خون را به قلب از وریدهای شریانی و ورید اجوف تحتانی محقق کرده بودند، ولی این اطلاعات صحیح تمام پراکنده و آشفته بود، و هیچگونه پیوستگی نداشت، هاروی در سال 1609 میلادی پزشک بیمارستان سن بارتلمی بود، در سال 1617 میلادی یعنی دو سال قبل از آنکه بیکن کتاب ارغنون جدید را تنظیم کند با دربار ژاک اول بستگی پیدا کرد، هاروی بسیارزود جالینوس را کنار گذاشت، از گفتار اوست: ’تشریح و وظایف الاعضاء را از کتاب نمیتوان آموخت چون تنها وسیلۀ آموزش آن کالبدشکافی و تجربه است، از گفتار فلاسفه در این راه بجایی نمی توان رسید، بلکه در دستگاه بدن انسان به مطالعه باید پرداخت’، وی کرمها و خرچنگها و ماهیهای بسیاری را شکافت و قلب آنها را آزمایش کرد، و کوشش کرد که مطالعه در جریان خون را که طرح اولیۀ آن بوسیلۀ میشل سروه ریخته شده بود کامل کند، بررسی این مسئله امروز بسیار آسان است، بر روی صفحه ای قورباغۀ زنده را ثابت نگاه میداریم، و بوسیلۀ میکروسکپ غشاء شفاف و پنجه های آن را آزمایش می کنیم و می بینیم که چگونه خون در داخل رگها حرکت میکند و در رگهای مویین نفوذ میکند، اما در زمان هاروی میکروسکپ هنوز اختراع نشده بود، طبیعی دان بزرگ با توجه به این موضوع که قلب در هنگام انقباض مانند ماهیچه های دو سر سخت تر میشود، پی برد که ممکن است ساختمان آن مانند عضلات میان خالی باشد، آنگاه با توجه به اینکه در هر انقباض مقداری خون وارد شریان آئورت میگردید، بدین طریق استدلال کرد: فرض میکنیم قلب 72 بار در هر دقیقه بتپد و حفره ای که خون از آن صادر میشود فقط شامل 60 گرم خون باشد در این صورت یک ساعت، قلب انسان در حدود 250 کیلوگرم خون را به داخل بدن میفرستد! این همه خون به کجای بدن میرود؟ آنگاه فرض مهم خود را ناچار پیش کشید: به نظر من این موضوع را تنها میتوان بوسیلۀ جریان دائمی خون در بدن توضیح داد ... آنگاه این فرض را کم کم با تجربه تأیید کرد، تا جایی که فرض مزبور به صورت قاطعی درآمد، ’استدلال و تجربه هر دو این موضوع را تأیید میکند که خون با نیروی محرکی که از حفره ها میگیرد از ریه ها عبور کرده و در تمام جهات بدن از داخل سرخ رگها عبور میکند آنگاه از خلل و فرج گوشت عبور کرده از سرخ رگ به سیاه رگ میرود، سپس سیاه رگ ها از همه طرف در مجاورت سطح بدن خون را بطرف مرکز میبرند، به این طریق خون ابتدا در سیاه رگهای کوچک و سپس در سیاه رگهای بزرگ تر گردش میکند سرانجام سیاه رگ ها آن را وارد در سیاه رگ اجوف میکنند و از آنجا به دهلیز راست قلب میرود، پس در واقع خونی که در داخل سیاه رگها و سرخ رگها حرکت میکند همواره یکی است، و از همه این مطالب به این نتیجه میرسیم که خون بدن حیوانات عموماً مسیر مسدودی را گردش میکند و همواره برای گردش آماده است’، تمام این مطالب در سال 1628م، در یک جزوه هفتاد و دو صفحه ای که بسیار بد چاپ شده بود منتشر شد و لازم به تذکر نیست که فریاد خشم و نفرت عمومی را بلند کرد، زیرا هنوز عقیدۀ جالینوس که قلب، مرکز و جایگاه روح است و خون در کبد وجود دارد، در همه جا حکمفرما بود و همه چنین گمان میکردند که چون غذادر معده هضم شد بوسیلۀ رودها وارد کبد میشود و در آنجا تبدیل به خون میگردد، سپس به آهستگی از آنجا خارج میشود و برای آبیاری تمام بدن حرکت میکند، اما هاروی به جای این حرکت کند یک سلسله حرکات تند و توفانی گذاشت که بوسیلۀ مجاری گوناگون انجام میگرفت و قلب یا مرکز روح را تا حد یک تلمبۀ عادی پائین آورد جرج، نقاش انگلیسی، به سال 1806 در کنت نشین فیف (اکوس) متولد شد و در 1876م، در ادیمبورگ درگذشت
ویلیام، پزشک انگلیسی، در سال 1578 در فولکستن متولد شد و در سال 1658م، در لامبت درگذشت، در سال 1615 به استادی کرسی تشریح و جراحی کلژرویال انتخاب شد، با شارل اول در تبعید به سر برد و پس از مرگ پادشاه به لامبت بازگشت، کتابخانه و قسمتی از ثروتش را به مدرسه اطباء بخشید، نام هاروی در اثر کشف جریان خون جاودانی شده است، پیش از وی میشل سروه جریان ریوی را حدس زده بود، کلمبو و آرانزی رسیدن خون را به قلب از وریدهای شریانی و ورید اجوف تحتانی محقق کرده بودند، ولی این اطلاعات صحیح تمام پراکنده و آشفته بود، و هیچگونه پیوستگی نداشت، هاروی در سال 1609 میلادی پزشک بیمارستان سن بارتلمی بود، در سال 1617 میلادی یعنی دو سال قبل از آنکه بیکن کتاب ارغنون جدید را تنظیم کند با دربار ژاک اول بستگی پیدا کرد، هاروی بسیارزود جالینوس را کنار گذاشت، از گفتار اوست: ’تشریح و وظایف الاعضاء را از کتاب نمیتوان آموخت چون تنها وسیلۀ آموزش آن کالبدشکافی و تجربه است، از گفتار فلاسفه در این راه بجایی نمی توان رسید، بلکه در دستگاه بدن انسان به مطالعه باید پرداخت’، وی کرمها و خرچنگها و ماهیهای بسیاری را شکافت و قلب آنها را آزمایش کرد، و کوشش کرد که مطالعه در جریان خون را که طرح اولیۀ آن بوسیلۀ میشل سروه ریخته شده بود کامل کند، بررسی این مسئله امروز بسیار آسان است، بر روی صفحه ای قورباغۀ زنده را ثابت نگاه میداریم، و بوسیلۀ میکروسکپ غشاء شفاف و پنجه های آن را آزمایش می کنیم و می بینیم که چگونه خون در داخل رگها حرکت میکند و در رگهای مویین نفوذ میکند، اما در زمان هاروی میکروسکپ هنوز اختراع نشده بود، طبیعی دان بزرگ با توجه به این موضوع که قلب در هنگام انقباض مانند ماهیچه های دو سر سخت تر میشود، پی برد که ممکن است ساختمان آن مانند عضلات میان خالی باشد، آنگاه با توجه به اینکه در هر انقباض مقداری خون وارد شریان آئورت میگردید، بدین طریق استدلال کرد: فرض میکنیم قلب 72 بار در هر دقیقه بتپد و حفره ای که خون از آن صادر میشود فقط شامل 60 گرم خون باشد در این صورت یک ساعت، قلب انسان در حدود 250 کیلوگرم خون را به داخل بدن میفرستد! این همه خون به کجای بدن میرود؟ آنگاه فرض مهم خود را ناچار پیش کشید: به نظر من این موضوع را تنها میتوان بوسیلۀ جریان دائمی خون در بدن توضیح داد ... آنگاه این فرض را کم کم با تجربه تأیید کرد، تا جایی که فرض مزبور به صورت قاطعی درآمد، ’استدلال و تجربه هر دو این موضوع را تأیید میکند که خون با نیروی محرکی که از حفره ها میگیرد از ریه ها عبور کرده و در تمام جهات بدن از داخل سرخ رگها عبور میکند آنگاه از خلل و فرج گوشت عبور کرده از سرخ رگ به سیاه رگ میرود، سپس سیاه رگ ها از همه طرف در مجاورت سطح بدن خون را بطرف مرکز میبرند، به این طریق خون ابتدا در سیاه رگهای کوچک و سپس در سیاه رگهای بزرگ تر گردش میکند سرانجام سیاه رگ ها آن را وارد در سیاه رگ اجوف میکنند و از آنجا به دهلیز راست قلب میرود، پس در واقع خونی که در داخل سیاه رگها و سرخ رگها حرکت میکند همواره یکی است، و از همه این مطالب به این نتیجه میرسیم که خون بدن حیوانات عموماً مسیر مسدودی را گردش میکند و همواره برای گردش آماده است’، تمام این مطالب در سال 1628م، در یک جزوه هفتاد و دو صفحه ای که بسیار بد چاپ شده بود منتشر شد و لازم به تذکر نیست که فریاد خشم و نفرت عمومی را بلند کرد، زیرا هنوز عقیدۀ جالینوس که قلب، مرکز و جایگاه روح است و خون در کبد وجود دارد، در همه جا حکمفرما بود و همه چنین گمان میکردند که چون غذادر معده هضم شد بوسیلۀ رودها وارد کبد میشود و در آنجا تبدیل به خون میگردد، سپس به آهستگی از آنجا خارج میشود و برای آبیاری تمام بدن حرکت میکند، اما هاروی به جای این حرکت کند یک سلسله حرکات تند و توفانی گذاشت که بوسیلۀ مجاری گوناگون انجام میگرفت و قلب یا مرکز روح را تا حد یک تلمبۀ عادی پائین آورد جُرج، نقاش انگلیسی، به سال 1806 در کنت نشین فیف (اکوس) متولد شد و در 1876م، در ادیمبورگ درگذشت
نام طایفه ای از طوایف فارسی. اینان مردمان وحشی وکوه نشینند. مسکن آنها در کوهستان شرقی ناحیۀ جهانگیریۀ لارستان و معیشت آنها از شکار کوه و بزداری است و بزهای آن طایفه مانند بزهای فرامرزی و کرزاد در سال سه بار کهره (بره) بیاورد. (فارسنامۀ ناصری)
نام طایفه ای از طوایف فارسی. اینان مردمان وحشی وکوه نشینند. مسکن آنها در کوهستان شرقی ناحیۀ جهانگیریۀ لارستان و معیشت آنها از شکار کوه و بزداری است و بزهای آن طایفه مانند بزهای فرامرزی و کرزاد در سال سه بار کهره (بره) بیاورد. (فارسنامۀ ناصری)
درختی است عظیم به بزرگی گردکان، و برگ آن بسیار سبز و املس و مایل به تدویر و سیاه و ضخیم، و گل آن زرد طلائی، و غلاف آن به مقدار شبری و کوتاه تر و دانه های آن شبیه به باقلی و شیرین طعم. بهترین آن بستانی خشک آن است که مغز آن شیرین صادق الحلاوه است. و در تنکابن آن را کراث و در مازندران لارکی، و به عربی خرنوب (؟) خوانند (انجمن آرا، در جای دیگر دیده نشد)
درختی است عظیم به بزرگی گردکان، و برگ آن بسیار سبز و املس و مایل به تدویر و سیاه و ضخیم، و گل آن زرد طلائی، و غلاف آن به مقدار شبری و کوتاه تر و دانه های آن شبیه به باقلی و شیرین طعم. بهترین آن بستانی خشک آن است که مغز آن شیرین صادق الحلاوه است. و در تنکابن آن را کراث و در مازندران لارکی، و به عربی خُرنوب (؟) خوانند (انجمن آرا، در جای دیگر دیده نشد)
روبندۀ لای و گل، پاک کننده گل و لای رودخانه و قنات و غیره، - کشتی لاروب، کشتی پاک کننده گل و لای رودخانه، - لاروب کردن، لاروبی، پاک کردن گل و لای قنات یا چاه و غیره
روبندۀ لای و گل، پاک کننده گل و لای رودخانه و قنات و غیره، - کشتی لاروب، کشتی پاک کننده گل و لای رودخانه، - لاروب کردن، لاروبی، پاک کردن گل و لای قنات یا چاه و غیره
نام موبدی است که در زمان یزدگرد بوده است، (لغات شاهنامۀ فردوسی تألیف دکتر شفق) (فهرست ولف) : یکی موبدی بود زاروی نام بجان از خرد برنهاده لگام، (شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2996)، و در بعض نسخ رادوی آمده است، (فهرست مؤلف)
نام موبدی است که در زمان یزدگرد بوده است، (لغات شاهنامۀ فردوسی تألیف دکتر شفق) (فهرست ولف) : یکی موبدی بود زاروی نام بجان از خرد برنهاده لگام، (شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2996)، و در بعض نسخ رادوی آمده است، (فهرست مؤلف)
عمل پاک کردن قنات و جز آن ازلای: نثل، لاروبی قنات، تنقیۀ قنات، اباثه، لاروبی کردن چاه، ثل، لاروبی چاه، ثلل، لاروبی چاه، حماء، لاروبی کردن و پاک کردن قنات از لای، انتکاش، لاروبی کردن
عمل پاک کردن قنات و جز آن ازلای: نثل، لاروبی قنات، تنقیۀ قنات، اباثه، لاروبی کردن چاه، ثل، لاروبی چاه، ثلل، لاروبی چاه، حماء، لاروبی کردن و پاک کردن قنات از لای، انتکاش، لاروبی کردن
نام دهی از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان، واقع در یازده هزارگزی جنوب باختری لنده مرکز دهستان، دارای 70 تن سکنه، زبان اهالی فارسی و لری، شغل آنان زراعت و حشم داری، صنایع دستی و قالیچه و جوال و گلیم بافی، راه آنجا مال رو و محصول آن غلات و انجیر و لبنیات و پشم و انار است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
نام دهی از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان، واقع در یازده هزارگزی جنوب باختری لنده مرکز دهستان، دارای 70 تن سکنه، زبان اهالی فارسی و لری، شغل آنان زراعت و حشم داری، صنایع دستی و قالیچه و جوال و گلیم بافی، راه آنجا مال رو و محصول آن غلات و انجیر و لبنیات و پشم و انار است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
پاک کننده گل و لای (رود قنات و غیره)، یا کشتی لاروب. کشتیی که گل و لای رود و مرداب را پاک کند، پاک کردن گل ولای تنقیه. پاک کننده گل و لای رودخانه و قنات و غیره، کشتی پاک کننده گل و لای رودخانه
پاک کننده گل و لای (رود قنات و غیره)، یا کشتی لاروب. کشتیی که گل و لای رود و مرداب را پاک کند، پاک کردن گل ولای تنقیه. پاک کننده گل و لای رودخانه و قنات و غیره، کشتی پاک کننده گل و لای رودخانه
باروی شهر و قلعه و ده، دلیل بر پادشاه نماید یا بر والی و معبران گویند باروی شهر، دلیل بر پادشاه بود و باروی ده، دلیل است بر خداونده ده. اگر بیند که باروی شهر قوی و بلند است، دلیل است بر قوت و نیکی حال پادشاه. اگر بیند باروی شهر بیفتاد و خراب شد، دلیل بر هلاک پادشاه کند. اگر برخی از آن بیفتاد، دلیل بر هلاک والی است. اگر بیند بارو را نو کردند، دلیل که پادشاه نو در آن شهر مقیم شود. محمد بن سیرین باروی شهر و آن چه نزدیک دروازه شهر است تاویلش عیش و ایمنی است و آن چه در پس شهر است همان باشد و هر نیک و بد و زیاده و نقصان که در بارو بیند، دلیل بر ان پنج گونه است .
باروی شهر و قلعه و ده، دلیل بر پادشاه نماید یا بر والی و معبران گویند باروی شهر، دلیل بر پادشاه بود و باروی ده، دلیل است بر خداونده ده. اگر بیند که باروی شهر قوی و بلند است، دلیل است بر قوت و نیکی حال پادشاه. اگر بیند باروی شهر بیفتاد و خراب شد، دلیل بر هلاک پادشاه کند. اگر برخی از آن بیفتاد، دلیل بر هلاک والی است. اگر بیند بارو را نو کردند، دلیل که پادشاه نو در آن شهر مقیم شود. محمد بن سیرین باروی شهر و آن چه نزدیک دروازه شهر است تاویلش عیش و ایمنی است و آن چه در پس شهر است همان باشد و هر نیک و بد و زیاده و نقصان که در بارو بیند، دلیل بر ان پنج گونه است .