نعت فاعلی از لذع به معنی سوزاندن و برگردانیدن آتش، گونۀچیزی را. (از منتهی الارب). سوزان. سوزنده. (غیاث) ، دردی است که صاحب آن پندارد که آن عضو میسوزد. (شرح نصاب). و شیخ الرئیس در ’الاوجاع التی لها اسماء’ گوید: الوجع اللاذع هومن خلط له کیفیه حاده. و صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: المی سوزاننده است و به تازی لذّاع گویند. رجوع به وجع شود. آن است که اتصال عضو را متفرق سازد بقوه نفاذۀ خود. (از بحرالجواهر) ، هوالدواء الذی له کیفیه نفاذهجدالطیفه یحدث فی الاتصال تفرقاً کثیرالعدد متقارب الوضع صغیر المقدار فلا یحس کل واحد بانفراده و یحس ّ الجمله کالوضع الواحد مثل الضماد الخردل بالخل و الخل نفسه. (کتاب دوم قانون ابوعلی ص 119 سطر 21). هرچه به کیفیت حارۀ لطیفه نفوذ در اجزاء عضو کرده تفرق اتصال در منافذ کثیرۀ قریب بهم احداث کند و نفوذ هر جزء آن بانفراده محسوس نباشد مثل ضماد خردل با سرکه
نعت فاعلی از لَذع به معنی سوزاندن و برگردانیدن آتش، گونۀچیزی را. (از منتهی الارب). سوزان. سوزنده. (غیاث) ، دردی است که صاحب آن پندارد که آن عضو میسوزد. (شرح نصاب). و شیخ الرئیس در ’الاوجاع التی لها اسماء’ گوید: الوجع اللاذع هومن خلط له کیفیه حاده. و صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: المی سوزاننده است و به تازی لذّاع گویند. رجوع به وجع شود. آن است که اتصال عضو را متفرق سازد بقوه نفاذۀ خود. (از بحرالجواهر) ، هوالدواء الذی له کیفیه نفاذهجدالطیفه یحدث فی الاتصال تفرقاً کثیرالعدد متقارب الوضع صغیر المقدار فلا یحس کل واحد بانفراده و یحس ّ الجمله کالوضع الواحد مثل الضماد الخردل بالخل و الخل نفسه. (کتاب دوم قانون ابوعلی ص 119 سطر 21). هرچه به کیفیت حارۀ لطیفه نفوذ در اجزاء عضو کرده تفرق اتصال در منافذ کثیرۀ قریب بهم احداث کند و نفوذ هر جزء آن بانفراده محسوس نباشد مثل ضماد خردل با سرکه