جدول جو
جدول جو

معنی لاخشک - جستجوی لغت در جدول جو

لاخشک
(خُ)
نام دهی از دهستان مرغا. بخش ایذۀ شهرستان اهواز واقع در 51 هزارگزی باختری ایذه. کوهستانی. معتدل. زبان اهالی فارسی بختیاری و محصول آنجا غلات و راه آن مالرو است و 185 تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لخشک
تصویر لخشک
یک قسم آش که با رشته های پهن خمیر آرد گندم درست می شود
زمین لغزنده و مرطوب، جای لغزنده با شیب تند در کنار کوه یا تپه که بالای آن بنشیند و به پایین لیز بخورند، سرسره، چچله، چپچله
فرهنگ فارسی عمید
(خِ شَ / شِ)
لاخشته. این کلمه به قول جوهری فارسی است و عربی آن اطریه است. تتماج. (دستوراللغه). توتماج (زمخشری). معرب لاکشه. (مجمل). لخشک. لاکشته. قسمی رشته. جون عمه. عویثه. نوعی رشته. رشته که لوزی برند. آشی که از آن پزند. لاکچه. لطیفه. صاحب برهان گوید: نوعی آش آرد باشد گویند آش تتماج است. لاخوسته و لاخوشه نیز بگفتۀ صاحب لسان العجم به معنی لاخشه باشد
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
مرکّب از: لا + شک، بی شک. بلاشک. بی گمان:
هر جایگه که رفتی باز آمدی مظفر
چون با خطر شریکی لاشک مظفّر آیی.
فرخی.
اکنون لاشک مرا پیش او باید رفتن. (اسکندرنامه نسخۀ نفیسی)،
تو بیماری در این زندان و بیماریت را لاشک
دوا باشد، طبیبی جوی تا روزی دوایابی.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(کِ)
نام موضعی در کوهپر کجور. (مازندران استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 109). دهی از دهستان کران. بخش مرکزی شهرستان نوشهر، واقع در 6 هزارگزی باختر کجور. کوهستانی، سردسیر. دارای 400 تن سکنه. زبان گیلکی فارسی. آب از چشمه و رود خانه محلی. محصول غلات و ارزن، شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو است. عده ای از اهالی در زمستان برای کارگری به حدود قشلاقات کجور میروند و تابستان از قراء هلستان - دهگیری از دهستان کران برای تغییر آب و هوا به این آبادی می آیند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(لَ شَ)
نوعی از آش آردباشد. (برهان). نوعی از آش است که از خمیر میسازند ولی آن را رشته نمی کنند بلکه از تکه های درشت خمیر چنانکه در برابر آش رشته گویند آش لخشک. آش لخشک را عموم خورند ولی آش رشته مخصوص اعیان است. (لغت محلی گناباد خراسان). لاکشه. لاخشه. لخشه. لاکچه. توتماج. تتماج. لطیفه. جون عمه، نام حلوایی هم هست. (برهان) ، ترترک و آن سنگی باشد لغزنده در بعضی از کوهها که مردم بر بالای آن نشسته خود را سر دهند و همه جا لغزیده بپایین آیند. (برهان). چپچله. چچله. زحلوفه، یخی را نیز گویند که در روی زمین مسطح بسته باشد و طفلان و جوانان بنوعی پای بر آن زنند که همه جا لغزیده روند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(لَ خَ مَ)
نام محلی کنار راه زاهدان و کهورک میان زاهدان و تل سیاه، در 26110گزی زاهدان
لغت نامه دهخدا
نوعی رشته که آنرا لوزی برند، آشی که از رشته مذکور پزند تتماج توتماج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لا شک
تصویر لا شک
بی شک بی گمان
فرهنگ لغت هوشیار
بلاشک بی گمان: ... و در نقض عزایم او مبالغتی بیش از این نمایم لاشک که بتهمتی منسوب شوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاشک
تصویر لاشک
((شَ کّ))
بی گمان، بی تردید
فرهنگ فارسی معین
((لَ شَ))
نوعی از آش که با رشته های پهنی که از خمیر آرد گندم به دست می آیند، پخته می شود، جای لیز و لغزنده
فرهنگ فارسی معین
سوراخ
فرهنگ گویش مازندرانی
قطعه قطعه کردن چوب های کلفت، روستایی از کوه پرات نور، از
فرهنگ گویش مازندرانی