جدول جو
جدول جو

معنی لاتعجل - جستجوی لغت در جدول جو

لاتعجل
مفرد مذکر مخاطب از فعل مضارع موکد بنون تاکید خفیفه) البته شتاب مکن: آنکه استادان گیتی برحذر باشند از و تو بنادانی مرو نزدیک او لاتعجلن. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لایعقل
تصویر لایعقل
بی عقل، بی خرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستعجل
تصویر مستعجل
کسی که بخواهد کاری با عجله انجام یابد، عجله کننده، شتاب کننده، زودگذر، گذرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاتعد
تصویر لاتعد
بی شمار، بسیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعجل
تصویر تعجل
بشتاقتن، زود گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاعجه
تصویر لاعجه
مونث لاعج سوزان رنجناک مونث لاعج جمع لواعج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاتعد
تصویر لاتعد
بی شمار بسیار. یا لاتعد و لاتحصی. شمرده نمیشود بحساب در نمی آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاعج
تصویر لاعج
سوزان مهر سوزان سوزان: هوای لاعج (عشق سوزان) جمع لواعج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لا تعجل
تصویر لا تعجل
مشتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستعجل
تصویر مستعجل
شتاب کننده، شتابنده
فرهنگ لغت هوشیار
در نمی یابد فهم نمی کند، نادان بی خرد: هر آدمی که نظر با یکی ندارد و دل بصورتی ندهد صورتیست لایقعل. (سعدی. کلیات) نادان، بیخرد، بی عقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لا تعجلن
تصویر لا تعجلن
شتاب مکن
فرهنگ لغت هوشیار
مپرس، پرسش مکن، دامن فتنه اجل گیرد و پرسد که چه شد ک گویدش فتنه چه یارای سخن: لاتسئل. (وحشی)
فرهنگ لغت هوشیار
مکن، بجا میاور، دیوش از راه معرفت میبرد ملکش بانگ زد که: لاتفعل، (سعدی. کلیات) یا لاتفعل وافعل. (جمله فعلی لاتفعل افعل مفرد مذکر از فعل امر بمعنی کن بجا آور) مکن و بکن: لاتفعل و افعل نکند چندان سود چون با عجمی کن ومکن باید گفت. (امثال و حکم دهخدا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستعجل
تصویر مستعجل
((مُ تَ جَ))
زودگذر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستعجل
تصویر مستعجل
((مُ تَ جِ))
شتابنده، شتاب کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لایعقل
تصویر لایعقل
((یَ قِ))
نادان، بی خرد
فرهنگ فارسی معین