منسوب به لای، حشو پارچه که میان ابره و آستر جامه از پنبه یا پشم یاموی یا پارچه قراردهند، نوعی بافته ابریشمین که در گجرات (هند) میبافتند و آن ساده یا رنگارنگ بود
منسوب به لای، حشو پارچه که میان ابره و آستر جامه از پنبه یا پشم یاموی یا پارچه قراردهند، نوعی بافته ابریشمین که در گجرات (هند) میبافتند و آن ساده یا رنگارنگ بود
به شکل «ل» در علم زیست شناسی استخوان لامی، استخوانی به شکل «ل» که در ناحیۀ گردن در بالای حنجره قرار دارد صمغی زرد رنگ و خوشبو که از درختی در هندوستان گرفته می شود
به شکل «ل» در علم زیست شناسی استخوان لامی، استخوانی به شکل «ل» که در ناحیۀ گردن در بالای حنجره قرار دارد صمغی زرد رنگ و خوشبو که از درختی در هندوستان گرفته می شود
هل، درختی کوتاه با گل های ریز سفید شبیه گل باقلا که بیشتر در هندوستان به ثمر می رسد و از سه سالگی به بار می نشیند، میوۀ این درخت که کوچک صنوبری و به اندازۀ بند انگشت با پوست تیره رنگ و دانه های خوش بو که برای خوش بو ساختن برخی از خوراکی ها به کار می رود، شوشمیر، خیربوا، هال، هیل، قاقله
هِل، درختی کوتاه با گل های ریز سفید شبیه گل باقلا که بیشتر در هندوستان به ثمر می رسد و از سه سالگی به بار می نشیند، میوۀ این درخت که کوچک صنوبری و به اندازۀ بند انگشت با پوست تیره رنگ و دانه های خوش بو که برای خوش بو ساختن برخی از خوراکی ها به کار می رود، شوشمیر، خیربُوا، هال، هیل، قاقُلِه
دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 48 هزارگزی باختر کوهدشت و 48 هزارگزی باختر راه اتومبیل رو خرم آباد به کوهدشت. ناحیه ای است تپه ماهور. هوای آن معتدل و مالاریائی. دارای 120 تن سکنه. آب آن از چشمۀ علائی تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی زنان، سیاه چادر و طناب و جل بافی است. راه اتومبیل رو دارد. ساکنین آن از طایفۀ آدینه وند بوده و چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 48 هزارگزی باختر کوهدشت و 48 هزارگزی باختر راه اتومبیل رو خرم آباد به کوهدشت. ناحیه ای است تپه ماهور. هوای آن معتدل و مالاریائی. دارای 120 تن سکنه. آب آن از چشمۀ علائی تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی زنان، سیاه چادر و طناب و جل بافی است. راه اتومبیل رو دارد. ساکنین آن از طایفۀ آدینه وند بوده و چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
شرقی بن ابوبکر دلائی، از فاضلان مغرب بود که به سال 1019 هجری قمری در شهر دلاء متولد شد و در سال 1079 در شهر زاویه درگذشت. او راست: شرح الشفاء و حاشیه بر مطول. و نیز نظمهایی دارد. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 236)
شرقی بن ابوبکر دلائی، از فاضلان مغرب بود که به سال 1019 هجری قمری در شهر دلاء متولد شد و در سال 1079 در شهر زاویه درگذشت. او راست: شرح الشفاء و حاشیه بر مطول. و نیز نظمهایی دارد. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 236)
دهی است از دهستان گوغر بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در 36 هزارگزی شمال باختری بافت سر راه مالرو گوغر به قلعه عسکر. این ده کوهستانی و سردسیری است. سکنۀ آن 550 تن می باشد. آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آن غلات، حبوب. و راه آن مالرو است. مزارع گل آبدان، امرودین جزء این دهند و ساکنین آن از طایفۀ افشار هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان گوغر بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در 36 هزارگزی شمال باختری بافت سر راه مالرو گوغر به قلعه عسکر. این ده کوهستانی و سردسیری است. سکنۀ آن 550 تن می باشد. آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آن غلات، حبوب. و راه آن مالرو است. مزارع گل آبدان، امرودین جزء این دِهند و ساکنین آن از طایفۀ افشار هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
برنگ طلا. زرد براق. صاحب آنندراج گوید: طلائی، رنگ زرد و نسبت آن با عشاق شایع است و هندیان به معشوق نسبت دهند و عجب آنکه محسن تأثیر که به هند نیامده رنگ معشوق را طلائی بسته و این غریب است: آن رنگ طلائی خط مشکین خواهد هرجا گل جعفری است با ریحان است. ، هر رنگ که به زردی و براقی طلا زند. - زنبور طلائی، زنبور که با رنگ سبز طلائی است
برنگ طلا. زرد براق. صاحب آنندراج گوید: طلائی، رنگ زرد و نسبت آن با عشاق شایع است و هندیان به معشوق نسبت دهند و عجب آنکه محسن تأثیر که به هند نیامده رنگ معشوق را طلائی بسته و این غریب است: آن رنگ طلائی خط مشکین خواهد هرجا گل جعفری است با ریحان است. ، هر رنگ که به زردی و براقی طلا زند. - زنبور طلائی، زنبور که با رنگ سبز طلائی است
دهی از بخش میان کنگی شهرستان زابل در 12هزارگزی شمال ده دوست محمد نزدیک مرز افغانستان. جلگه و گرم و معتدل با 101 تن سکنه. آب آن از رود خانه هیرمند. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از بخش میان کنگی شهرستان زابل در 12هزارگزی شمال ده دوست محمد نزدیک مرز افغانستان. جلگه و گرم و معتدل با 101 تن سکنه. آب آن از رود خانه هیرمند. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
آکجوی خرده گیر منسوب به لاک ساخته از لاک، برنگ لاله. توضیح نوعی قرمز روشن که از مهمترین رنگهای قالی ایران است. این رنگ از روناس قرمزدانه و احیانا نباتات دیگر بدست میاید. در هندوستان رنگ لاکی را از نوعی صمغ بدست آورند باین ترتیب که حشره ای زیر پوست درخت انجیر هندی زندگی میکند که لعابی از خودترشح مینماید. لعاب مزبور بصورت صمغ بر درخت می چسبد. از همین لعاب است که لاک میسازند و رنگ لاکی را هم میگیرند. یا ترمه لاکی. قسمی ترمه سرخ روشن
آکجوی خرده گیر منسوب به لاک ساخته از لاک، برنگ لاله. توضیح نوعی قرمز روشن که از مهمترین رنگهای قالی ایران است. این رنگ از روناس قرمزدانه و احیانا نباتات دیگر بدست میاید. در هندوستان رنگ لاکی را از نوعی صمغ بدست آورند باین ترتیب که حشره ای زیر پوست درخت انجیر هندی زندگی میکند که لعابی از خودترشح مینماید. لعاب مزبور بصورت صمغ بر درخت می چسبد. از همین لعاب است که لاک میسازند و رنگ لاکی را هم میگیرند. یا ترمه لاکی. قسمی ترمه سرخ روشن
لال بودن گنگی بی زبانی، جمع لولو مرواریدها: چنانکه در کتاب محکم و کلام قدیم لالی این سه اسم متعالی را در یک سلک نظم قرار داده است... گنگی، بی زبانی، گفتن نتوانستن
لال بودن گنگی بی زبانی، جمع لولو مرواریدها: چنانکه در کتاب محکم و کلام قدیم لالی این سه اسم متعالی را در یک سلک نظم قرار داده است... گنگی، بی زبانی، گفتن نتوانستن
منسوب به غایت نهایی. یا علت غائی. علتی است که محرک اول فعل و در وجود ذهن مقدم بر علل دیگر باشد و در وجود خارجی پس از تحقق همه آنها محقق شود. پایانیک فرجامیک
منسوب به غایت نهایی. یا علت غائی. علتی است که محرک اول فعل و در وجود ذهن مقدم بر علل دیگر باشد و در وجود خارجی پس از تحقق همه آنها محقق شود. پایانیک فرجامیک
لایق در فارسی آتاو خورند فرزام مکن ای روی نکو زشتی با عاشق خویش کز نکو رویان زشتی نبود فرزاما (دقیقی) هژیر (در لغت فرس برابر با نیکو آمده) شایسته سزاوار بی شکی آن کسی که بد کار است به جهنم درون سزاوار است (سنائی) در خور برازنده سزاوار شایسته در خور: سلجوق... شش پسر داشت همه سزاوار مهتری و لایق سروری، جمع لایقین. سزاوار، درخور
لایق در فارسی آتاو خورند فرزام مکن ای روی نکو زشتی با عاشق خویش کز نکو رویان زشتی نبود فرزاما (دقیقی) هژیر (در لغت فرس برابر با نیکو آمده) شایسته سزاوار بی شکی آن کسی که بد کار است به جهنم درون سزاوار است (سنائی) در خور برازنده سزاوار شایسته در خور: سلجوق... شش پسر داشت همه سزاوار مهتری و لایق سروری، جمع لایقین. سزاوار، درخور