جدول جو
جدول جو

معنی لئونار - جستجوی لغت در جدول جو

لئونار
(لِ ءُ)
سن. مردی گوشه نشین در قرن یازدهم میلادی که برطبق اساطیر بوسیلۀ ’سن رمی’ راه توبت گزید. ذکران وی ششم نوامبر است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لِ ءُ)
نام مردی که به سال 695 سلطنت روم شرقی (قسطنطنیه) را از ژوستی نین دوم امپراطور روم گرفت و به سال 705 درگذشت. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(لِ ئُنْ)
پیی دو. یا لئونه. ناحیۀ باستانی در برتانی (فینیستر). کرسی آن لاندرنو است
لغت نامه دهخدا
(لِ ئُنْ)
نام نخستین اسیر از سپاهیان یونانی که به دست سپاهیان بحرپیمای ایران افتاد توضیح اینکه در جنگهای دریائی بین سپاهیان ایران و یونان هنگام لشکرکشی خشایارشا ده کشتی از بحریۀ ایران از ترم حرکت کرده به جزیره سی پاتوس رسید و سه کشتی یونانی که برای کشیک بدانجا رفته بود همینکه کشتیهای ایران را دیدراه فرار پیش گرفت کشتی های ایران کشتیهای یونانی راتعقیب کردند و یکی از آنها را گرفتند. هرودوت گوید ’زیباترین سپاهی آن را سر بریدند و این واقعه را بفال نیک گرفتند که نخستین اسیر آنها زیباترین سپاهی بود. وی لئون نام داشت که به معنی شیر است و شاید این اسم باعث کشته شدن او شد. (ایران باستان ج 1 ص 770)
لغت نامه دهخدا
(لِ ئُنْ)
نام قدیم منطقۀ واقع در شمال غربی اسپانی که در قرن دهم میلادی متشکل و در سال 1230 میلادی با کاستیل یکی شد و شامل ایالات کنونی لئون، زامرا، پالنسیا، والادلید و سالامانک است
نام شهری از جمهوری نیکاراگوآ به امریکای مرکزی و کرسی قدیم جمهوری. دارای چهل هزار تن سکنه
نام شهری به اسپانی، مرکز ایالت قدیم لئون و کرسی ایالت. دارای 29 هزار تن سکنه
نام شهری از مکزیک (اتا دوگوآناژوآتو). دارای یکصد و ده هزار تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(لُ)
نام رودی به فرانسه و آن شاتودوم، وندم و لافلش را سیراب سازد و به سارث ریزد و 311 هزار گز درازا دارد
لغت نامه دهخدا
نام شطی به فرانسه که از قلۀ ژربیه دوژنک به سون سرچشمه گیرد و لاپوی، روئن نور، کسن وژین، ارلئان، بلوا، آمبوآز، تور، سومور، آنسنی، نانت، پمبوف و سن نازر را سیراب کند و پس از پیمودن مسیری به درازای 980هزار گز به اقیانوس اطلس ریزد
لغت نامه دهخدا
دپارتمان دلاهت لوار نام دپارتمانی متشکل از ویواره، ولای، ژودان، فره و لیونه به فرانسه، دارای 2 آرندیسمان و 29 کانتون و 268 کمون و 251608 تن سکنه
دپارتمان دولا لوار نام دپارتمانی متشکل از فره و قسمتی از بوژوله و لیونه به فرانسه، دارای 3 آرندیسمان و 32 کانتون و 338 کمون و 664822 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان شیروان بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام، واقع در 29هزارگزی جنوب چرداول، کنار راه اتومبیل رو شیروان به زنگوان، کوهستانی و گرمسیر، دارای 300 تن سکنه، آب آن از رود خانه کلان، محصول آنجا غلات، ذرت، پنبه، لبنیات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
نام کرسی بخش هرلت از ولایت من پلیه نزدیک ارب به فرانسه، دارای راه آهن و 1185 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نام موضعی به مازندران. (سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 114 و 131)
لغت نامه دهخدا
(لِ ءُ)
بطریق عیسوی معاصر یزدگرد دوم پادشاه ساسانی
لغت نامه دهخدا
(لِ ءُ)
لئون مجسمه ساز و حروف ریز و مدال ساز ایتالیائی. مولد آرزو در حدود 1509 و وفات 1590 م
لغت نامه دهخدا
(لُ)
آلکساندر. باستان شناس فرانسوی، مولد پاریس (1762-1839 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آتش. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(یُ)
ژان -اتین. نقاش سویسی، مولد ژنو (1702-1790 میلادی). وی به علت کارهایی که از مشرق زمین تهیه کرده ملقب به نقاش ترک شده است
لغت نامه دهخدا
(لِ ءُ رِ)
نام یکی از پیکرسازان قدیم یونان است که چهار قرن پیش از میلاد میزیسته و مجسمه های اسکندر کبیر و پدرش فی لی پوس و ایزکراتس و برخی دیگر از بزرگان یونان را در قدیم با طلا و عاج و مفرغ ساخته بوده است. (ترجمه تمدن قدیم فوستل دکولانژ ص 502)
لغت نامه دهخدا
(لَ کِ)
دهی از دهستان میان بند بخش نور شهرستان آمل، واقع در 31هزارگزی جنوب باختری سولده و شش هزارگزی باختر جادۀ گلندرود به المده. کوهستانی، معتدل، مرطوب و دارای 100 تن سکنه. شیعه، مازندرانی و فارسی زبانند. آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات دیمی، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرواست. مزرعۀ مثقال سنگ و چاله سیاه در آمار جزء این ده منظور شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
جمع واژۀ شئون و شئون جمع شأن است. رجوع به شان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شئونات
تصویر شئونات
جمع شوء ون (شئون)، جمع الجمع شان بر خلاف لزوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مئونات
تصویر مئونات
موونات، جمع مونه، از ریشه پارسی بنگرید به مون جمع مئونت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبونات
تصویر لبونات
پستاندارن
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع میان بند نور، از توابع پنجک رستاق کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
نام قلعه ای قدیمی که در کتب تاریخی از آن یاد شده استدر منابع
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع نشتای عباس آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
زمین یا زمین های پوشیده از خار بوته و علف هرز، تیغ های انبوه
فرهنگ گویش مازندرانی