جدول جو
جدول جو

معنی قیوله - جستجوی لغت در جدول جو

قیوله
(قَ لَ)
ناقه ای که بند کنند تا در نیمروز دوشند و شیر خورند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قیلوله
تصویر قیلوله
خوابیدن در نیمروز، خواب نیمروز، خواب
فرهنگ فارسی عمید
(قَ یَ)
شهر کوچکی است در بالای صعید مصر در مغرب نیل که در آن نخلستانها و سبزه زارهاست. (از معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
قول. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قول شود
لغت نامه دهخدا
(قُ وَ لَ)
نیکوسخن یا پرگوی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
لقب ابن خرشید شیخ ابوالهیثم قشیری. (منتهی الارب). رجوع به ابن خرشید و ابوالقاسم قشیری بن خرشید... شود
لغت نامه دهخدا
(قَ / قی لَ)
فتق. (منتهی الارب). ادره. (اقرب الموارد). اهل خراسان غر [ی] گویند و بشهر من [یعنی گرگان] دبه خایه. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به قیله شود.
- قیلهالامعاء، فرودآمدن روده به کیسۀ خایه. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
- قیلهالریح، آن است که باد به خایه فرودآید. در ذخیره آمده است: قیله سه گونه بود یکی آنکه یاد کرده آمده [فرودآمدن روده ها] دوم آنکه باد به خایه فرودآید و کیسۀ خایه چون دبه شود و آن را به تازی قیلهالریح گویند. سوم قیلهالماء. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
- قیلهالماء، آن است که آب فرودآید و این را به تازی قیلهالماء گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). علتی است که خایه پر آب شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ)
نام مادر اوس و خزرج. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ)
مؤنث قیل. (از اقرب الموارد). رجوع به قیل شود، شتر ماده ای که در نیمروز دوشند. (منتهی الارب) ، شیر که نیمروز آشامند. (از اقرب الموارد). رجوع به قیل شود
لغت نامه دهخدا
(قِ لَ لِ)
قلعه ای است به صنعاء بر سر کوه کنز. (منتهی الارب). قلعه ای است در نواحی صنعاء بر بالای کوهی بنام کنز. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
شیر که نیمروزان خورند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَنَ)
برگردیدن، خمیدن. (آنندراج). رجوع به میل و ممال و ممیل و تمیال و میلان و میلوله شود
لغت نامه دهخدا
(می وَ)
دهی است از دهستان کلیائی بخش اسدآباد شهرستان همدان، واقع در 35هزارگزی شمال باختری اسدآباد با 495 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
نیمروزان خفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- خواب قیلوله، خواب نیمروز. خواب قبل از ظهر.
- وقت قیلوله، وقت خواب قیلوله یعنی قبل از ظهر.
، در نیمروز شراب خوردن. (منتهی الارب). رجوع به قیل شود
لغت نامه دهخدا
(فُ لَ)
جمع واژۀ فیل. (منتهی الارب). فیول
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
بیوله. به هندی شجرالبق است. (تحقۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(قَ هََ لَ)
پیکر، دیدار و روی. (منتهی الارب). رجوع به قیهل شود
لغت نامه دهخدا
(وَ لَ)
دهی است از دهستان سیلاخور بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 305 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه بافی می باشد. راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَلَ)
زن بزرگ درشت جثه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، عقاب که بر سر کوه جای گیرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گویند: عقاب قیعله، بنحو اضافه و صفت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قیله
تصویر قیله
باد گند (فتق) اداره قیله ادره
فرهنگ لغت هوشیار
درخت صمغ عربی که بنام اقاقیا نیز خوانده می شود (و آن غیر از اقاقیای معمولی است)، پرگوی گزافگوی پارسی است غوله وام گفتار او (خدای) تعالی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیوله
تصویر سیوله
روانی
فرهنگ لغت هوشیار
خواب نیمروز خواب چاشتگاه نیمروزان خفتن، خواب چاشتگاه: امیر محمود چون بدین حال واقف گشت وقت قیلوله به خرگاه آمد و این سخن با نوشتگین خاصه خادم بگفت. توضیح از این عبارت چهار مقاله بر می آید که به معنی خواب بعد از ظهر هم استعمال می شده: پس بدیوان تا نماز پیشین بماندی. و چون بازگشتی بخوان آمدی. جماعتی با او نان بخوردندی. پس به قیلوله مشغول شدی و چون برخاستی نماز بکردی و پیش شاهنشاه شدی و تا نماز دیگر پیش او مفاوضه و محاوره بودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلوله
تصویر قلوله
ترکی ک گروهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قحوله
تصویر قحوله
پلید خشکی کون خشکی (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیوله
تصویر فیوله
سست رایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیلوله
تصویر قیلوله
((قَ لَ یا لِ))
خواب نیمروز، خواب پیش از ظهر
فرهنگ فارسی معین
خواب پیشین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دندانه های شانه، لبه و تیغه ی ابزار برنده
فرهنگ گویش مازندرانی
بدهی، قرض
فرهنگ گویش مازندرانی