نوعی ریسمان که از ابریشم بافند و برای برشته کردن دانه های تسبیح و امثال آن بکار میرود. رشته از چند ریسمان بهم بافته که بر حاشیۀ جاجیم دوزند و دگمه و مادگی از آن کنند و بند سبحه از آن سازند. آنندراج در کلمه قیطون گوید: آنچه از نخ ابریشم بافند. (آنندراج). - قیطان باف، بافندۀ قیطان. - قیطان بافی، شغل و عمل قیطان باف. - ، مغازۀ قیطان باف
نوعی ریسمان که از ابریشم بافند و برای برشته کردن دانه های تسبیح و امثال آن بکار میرود. رشته از چند ریسمان بهم بافته که بر حاشیۀ جاجیم دوزند و دگمه و مادگی از آن کنند و بند سبحه از آن سازند. آنندراج در کلمه قیطون گوید: آنچه از نخ ابریشم بافند. (آنندراج). - قیطان باف، بافندۀ قیطان. - قیطان بافی، شغل و عمل قیطان باف. - ، مغازۀ قیطان باف
ابن انوش بن شیث آدم وصی انوش بود و نهصدوبیست سال عمر یافت. وی سازندۀ شهر بابل یکی از مدائن هفتگانه عراق است. در نزهه القلوب ج 3 ص 27 آمده: بابل از اقلیم سوم است و ازمداین به عراق و بر کنار فرات... قینان بن انوش ساخت و طهمورث دیوبند تجدید عمارتش کرد. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 24، 25، 130 و تاریخ سیستان ص 42 شود
ابن انوش بن شیث آدم وصی انوش بود و نهصدوبیست سال عمر یافت. وی سازندۀ شهر بابل یکی از مدائن هفتگانه عراق است. در نزهه القلوب ج 3 ص 27 آمده: بابل از اقلیم سوم است و ازمداین به عراق و بر کنار فرات... قینان بن انوش ساخت و طهمورث دیوبند تجدید عمارتش کرد. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 24، 25، 130 و تاریخ سیستان ص 42 شود
جمع واژۀ قطیع، و آن شاخی است که از آن تیر سازند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قطیع شود، جمع واژۀ اقطع، به معنی مردان دست بریده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
جَمعِ واژۀ قطیع، و آن شاخی است که از آن تیر سازند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قطیع شود، جَمعِ واژۀ اقطع، به معنی مردان دست بریده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لنگیدن و خمیدن یا آزمند گشنی گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سپس ماندن و سپسایگی رفتن. (منتهی الارب). قاع فلان، نکص و خنس. (از اقرب الموارد). سپس ماندن و سپسایگی رفتن. (آنندراج)
لنگیدن و خمیدن یا آزمند گشنی گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سپس ماندن و سپسایگی رفتن. (منتهی الارب). قاع فلان، نکص و خنس. (از اقرب الموارد). سپس ماندن و سپسایگی رفتن. (آنندراج)
یکی از شهرهای بزرگ سند است. (نزهه القلوب مقالۀ سوم ص 259). از بلاد سند است نزدیک خراسان. (از معجم البلدان) مواضعی است نزدیک طبرستان که در کتاب الفتوح از آنها نام برده اند. (از معجم البلدان)
یکی از شهرهای بزرگ سند است. (نزهه القلوب مقالۀ سوم ص 259). از بلاد سند است نزدیک خراسان. (از معجم البلدان) مواضعی است نزدیک طبرستان که در کتاب الفتوح از آنها نام برده اند. (از معجم البلدان)
رجل تیعان، مرد شتابنده بسوی بدی و یا بسوی هر چیز که باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به تیع شود تاع تیعاً و تیعاً و تیعاناً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تیع شود
رجل تیعان، مرد شتابنده بسوی بدی و یا بسوی هر چیز که باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به تیع شود تاع تیعاً و تیعاً و تیعاناً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تیع شود
مثنای بیّع. خرنده و فروشنده، مانند قمران. (از منتهی الارب). البائع و المشتری،و منه الحدیث: البیعان (المتبایعان) بالخیار ما لم یتفرقا. (از ذیل اقرب الموارد بنقل از لسان العرب)
مثنای بَیِّع. خرنده و فروشنده، مانند قمران. (از منتهی الارب). البائع و المشتری،و منه الحدیث: البیعان (المتبایعان) بالخیار ما لم یتفرقا. (از ذیل اقرب الموارد بنقل از لسان العرب)