جدول جو
جدول جو

معنی قیعار - جستجوی لغت در جدول جو

قیعار
(قَ)
مرد لب پیچنده وقت سخن. (منتهی الارب) ، کسی که سخن را از بیخ حلق بیرون آورد. (از اقرب الموارد). رجوع به قیعر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیعار
تصویر بیعار
کسی که از هیچ عیبی ننگ نداشته و از کارهای ناشایست شرم نداشته باشد، بی ننگ
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
قلعه ای است بین انطاکیه و ثغور. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
بانگ کردن یا سخت بانگ کردن گوسفند. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یُ)
آواز گوسفند. (منتهی الارب) (آنندراج). بانگ ماده بز. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
جمع واژۀ یعر. (تاج العروس ج 9 ص 115). رجوع به یعر شود
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یا)
مشرعهالقیار. آب خوری است به کرانۀ فرات. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یا)
قیرفروش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). صاحب القیر. دارای قیر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سازنده یا فروشندۀ قیر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یارَ)
موضعی است بین رقه و رصافه هشام بن عبدالملک. (از معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
کوهی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
کسی که از بیخ حلق سخن گوید. (از اقرب الموارد) ، مرد لب پیچنده وقت سخن. (منتهی الارب). مرد پیچنده لب در وقت سخن گفتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
بز کوهی کلان فربه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قیثار. یکی از ابزارهای موسیقی و طرب که دارای سیمهائی است. ج، قیاتیر. (از اقرب الموارد). نوعی از سه تار. (آنندراج). معرب گیتار است
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نام مردی است. (منتهی الارب). وی عاقر ناقۀ صالح بود. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ابن اسماعیل پدر عرب است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ صَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند. آب از قنات و محصول آن غلات است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ قاع، (منتهی الارب)، بمعنی زمین پست هموار نرم دور از کوه، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دشوار گشتن راه بر کسی، (از ’وع ر’) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، کم شرم یا بی شرم شدن، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، شوخ گرفتن، (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیعار
تصویر بیعار
بی ننگ کمبل کسی که از کارهای ناشایست ننگ نداشته باشد بی ننگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیثار
تصویر قیثار
قیثاره یونانی تازی گشته چنگ از سازها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنعار
تصویر قنعار
گوزن آبی از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایعار
تصویر ایعار
به دشواری افتادن گرفتار شدن، کم چیز گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
در ردیف قرار گرفته، مرتب
فرهنگ گویش مازندرانی