دهی است از دهستان کفرآور بخش گیلان شهرستان شاه آباد، سکنۀ آن 150 تن. آب آن از هفت چشمه و رود خانه کفرآور. محصول آن غلات، پنبه، توتون و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. مردم این ده از طایفۀ مینشی هستند که در همان دهستان کفرآور تغییر محل میدهند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان کفرآور بخش گیلان شهرستان شاه آباد، سکنۀ آن 150 تن. آب آن از هفت چشمه و رود خانه کفرآور. محصول آن غلات، پنبه، توتون و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. مردم این ده از طایفۀ مینشی هستند که در همان دهستان کفرآور تغییر محل میدهند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نام موضعی است بر دجله، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، و آن نهری است مجاور قادسیه که گویا از دجله بریده شده است و این نهر پیش از بنای سامرا در آن سرزمین به امر هارون الرشید عباسی جاری گردید و به امر وی بر دهانۀ آن کاخی بنا کردند و آن را ابوالجند (پدر قشون) نامیدند زیرا آن قصر کنار نهری ساخته شده بود که ازآن نهر زمین های بسیار کشت و زرع میشد و آزوقۀ لشکریان از آن تأمین میگردید، (معجم البلدان ج 7 ص 14)
نام موضعی است بر دجله، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، و آن نهری است مجاور قادسیه که گویا از دجله بریده شده است و این نهر پیش از بنای سامرا در آن سرزمین به امر هارون الرشید عباسی جاری گردید و به امر وی بر دهانۀ آن کاخی بنا کردند و آن را ابوالجند (پدر قشون) نامیدند زیرا آن قصر کنار نهری ساخته شده بود که ازآن نهر زمین های بسیار کشت و زرع میشد و آزوقۀ لشکریان از آن تأمین میگردید، (معجم البلدان ج 7 ص 14)
دهی است از دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر، سکنۀ آن 62 تن، آب آن از چشمه، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا فرش و گلیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر، سکنۀ آن 62 تن، آب آن از چشمه، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا فرش و گلیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
محلی برای استراحت اردو، لشکرگاه، اردو، (فرهنگ فارسی معین) : امرا و لشکریان که بر در سراپرده و قیتول پادشاهی جمع شده اند، اصلاً اثری از پادشاه نمی یابند، (فرهنگ فارسی معین از عالم آرا ص 834)
محلی برای استراحت اردو، لشکرگاه، اردو، (فرهنگ فارسی معین) : امرا و لشکریان که بر در سراپرده و قیتول پادشاهی جمع شده اند، اصلاً اثری از پادشاه نمی یابند، (فرهنگ فارسی معین از عالم آرا ص 834)
به لغت مصری گنجینه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). گنجینه. (برهان) (آنندراج) ، خانه خرد در خانه کلان بلغت اهل مصر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، کناره و حاشیه و سجافی که از ابریشم بافند. (ناظم الاطباء). قیطان. (آنندراج). رجوع به قیطان شود
به لغت مصری گنجینه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). گنجینه. (برهان) (آنندراج) ، خانه خرد در خانه کلان بلغت اهل مصر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، کناره و حاشیه و سجافی که از ابریشم بافند. (ناظم الاطباء). قیطان. (آنندراج). رجوع به قیطان شود