جدول جو
جدول جو

معنی قیطول - جستجوی لغت در جدول جو

قیطول
(قَ)
قلعه. حصار. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
قیطول
(ق)
دهی است از دهستان کفرآور بخش گیلان شهرستان شاه آباد، سکنۀ آن 150 تن. آب آن از هفت چشمه و رود خانه کفرآور. محصول آن غلات، پنبه، توتون و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. مردم این ده از طایفۀ مینشی هستند که در همان دهستان کفرآور تغییر محل میدهند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
قیطول
او را (حصار) قلعه حصار
تصویری از قیطول
تصویر قیطول
فرهنگ لغت هوشیار
قیطول
((قَ یا ق))
قلعه، حصار
تصویری از قیطول
تصویر قیطول
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قیطون
تصویر قیطون
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه مصر در زمان حکومت اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قیتول
تصویر قیتول
لشکرگاه، محلی برای استراحت اردو
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
دهی است از دهستان بخش هرسین شهرستان کرمانشاهان، این ده فعلاً مخروبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ نی یَ)
موضعی است به اسپانیا
لغت نامه دهخدا
(قَ)
شیر که نیمروزان خورند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نام موضعی است بر دجله، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، و آن نهری است مجاور قادسیه که گویا از دجله بریده شده است و این نهر پیش از بنای سامرا در آن سرزمین به امر هارون الرشید عباسی جاری گردید و به امر وی بر دهانۀ آن کاخی بنا کردند و آن را ابوالجند (پدر قشون) نامیدند زیرا آن قصر کنار نهری ساخته شده بود که ازآن نهر زمین های بسیار کشت و زرع میشد و آزوقۀ لشکریان از آن تأمین میگردید، (معجم البلدان ج 7 ص 14)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر، سکنۀ آن 62 تن، آب آن از چشمه، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا فرش و گلیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
محلی برای استراحت اردو، لشکرگاه، اردو، (فرهنگ فارسی معین) : امرا و لشکریان که بر در سراپرده و قیتول پادشاهی جمع شده اند، اصلاً اثری از پادشاه نمی یابند، (فرهنگ فارسی معین از عالم آرا ص 834)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
غبار. (منتهی الارب). غبار ساطع. (اقرب الموارد). رجوع به قسطل و قسطال و قسطلان شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
آوازهای آمیخته باهم، و غوغا. (منتهی الارب) (آنندراج) (از تاج العروس) ، تاریکی برهم نشسته. تاریکی. (منتهی الارب) (آنندراج). ظلمت متراکم. ج، غیاطیل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
شهری است در افریقیه و تا قفصه سه مرحله و تا نفطه یک مرحله فاصله دارد. (از معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
به لغت مصری گنجینه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). گنجینه. (برهان) (آنندراج) ، خانه خرد در خانه کلان بلغت اهل مصر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، کناره و حاشیه و سجافی که از ابریشم بافند. (ناظم الاطباء). قیطان. (آنندراج). رجوع به قیطان شود
لغت نامه دهخدا
مغولی لشکرگاه محلی برای استراحت اردو، لشکر گاه اردو: امر او لشکریان که بر در سراپرده و قیتول پادشاهی جمع شده اند اصلا اثری از پادشاه نمی یابند
فرهنگ لغت هوشیار
قیطان بنگرید به قیطان قیطن: سوراخ بود دلم چورانبان زان قیطونهای موش دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیلول
تصویر قیلول
به روزخفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیطول
تصویر غیطول
آواز های در آمیخته، غوغا، تاریکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیتول
تصویر قیتول
محلی برای استراحت اردو، لشگرگاه، اردو
فرهنگ فارسی معین