جدول جو
جدول جو

معنی قیس - جستجوی لغت در جدول جو

قیس
اندازه، (منتهی الارب)، القاس والقیس، القدر: بینهما قاس رمح و قیس رمح، ای قدره، (اقرب الموارد) (المنجد)، رجوع به قید و قاد شود
لغت نامه دهخدا
قیس
(قَ)
شهرستان ی است به مصر که اینک ویران گردیده است. گویند چون به دست قیس بن حارث مرادی فتح گردید به نام وی موسوم گشت. این قصبه در مغرب نیل پس از جیزه قرار گرفته است. گروهی از محدثان بدان منسوبند. (از معجم البلدان) (منتهی الارب). رجوع به نزهه القلوب ج 3 ص 272 شود
لغت نامه دهخدا
قیس
(قَ)
شعبه ای است از طایفۀ مصرو در نسب وی اختلاف است. گویند قیس بن عیلان (غیلان) و گویند قیس بن مضر. قیس بر اثر کثرت افراد بر سایر عدنانیان برتری یافت تا آنکه در ردیف عرب یمن قرار گرفت و گفته شد قیس و یمن. (از صبح الاعشی ج 1 ص 239)
بطن هفتم از جذام است و آنان عبارتند از: بنی غنیم و بنی عمرو و بنی حجره. (از صبح الاعشی ج 1 ص 335)
جدی است و فرزندان وی بطنی از طایفۀ لخم از قحطان بشمار میروند. و مساکن آنان در اطفیحیۀ مصر است. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 799)
لغت نامه دهخدا
قیس
قیصی این واژه که بیشیرقیسی گفته و نوشته می شود در بیشتر واژه نامه ها تازی دانسته نشده برابر بازردآلو (تازی) ترغش هلیک شالانک (گویش گیلکی) از گیاهان ترکی چرم، دوال، تیغ تیرکن، نان ور نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
قیس
یکی از صداهای لـله وا نی چوپانی مازندران و در مقابل بم
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قیسی
تصویر قیسی
نوعی زردآلوی خوش طعم و درشت، خشک کردۀ این نوع زردآلو
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
ابن زهیر بن جذیمه بن رواحه عبسی. یکی از امرای بزرگ عرب است و اشعار نغزی نیز دارد. در فهم و نبوغ به وی مثل زنند. او در عمان بسال 10 هجری قمری درگذشت. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 800) (مجمع الامثال میدانی ج 1 ص 184) (ابن ابی الحدید ج 4 ص 150) (الکامل ابن اثیر ج 1 ص 204)
لغت نامه دهخدا
(قَ سَ ری ی)
بزرگ. کلان. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، نوعی از گوه گردان. (منتهی الارب). نوعی از جعل. (از اقرب الموارد) ، شتر کلان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شتر سالخورده. (منتهی الارب). ج، قیاسر، قیاسره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَیْسْ وَ)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان، سکنۀ آن 80 تن. آب آن از سراب قره دانه می باشد. محصول آن غلات، چغندرقند، صیفی، حبوب و لبنیات. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و در تابستان اتومبیل از آن میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قیس. (معجم البلدان) ، مشک چوپان. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
برنجاسف. (یادداشت مؤلف). رجوع به قیصوم شود
لغت نامه دهخدا
بر وزن پی سوز، نوعی از لبلاب است که آن را به عربی حبل المساکین و عشقه گویند، صمغ آن شپش بکشد و بخور کردن آن منع آبستنی کند، (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
دهی است از دهستان سهندآباد بخش بستان آباد شهرستان تبریز، سکنۀ آن 315 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ سَ)
ذکر قیسبان، نرۀ سخت و درشت و سطبر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ سَ نی ی)
منسوب به قیساریه است بر خلاف قیاس. (از معجم البلدان). رجوع به قیساریه شود
لغت نامه دهخدا
(قَیْسْ وَ)
دهی است از دهستان 1 بخش هرسین شهرستان کرمانشاهان، سکنۀ آن 301 تن. آب آن از رود خانه پریوه می باشد. محصول آن غلات، پنبه، حبوب، چغندرقند و شغل اهالی آنجا زراعت است. راه مالرو فرعی بشوسه و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ ری یَ)
شهری است بر ساحل دریای شام از اعمال فلسطین و تا طبریه سه روز فاصله دارد. در قدیم از شهرهای بزرگ و پرجمعیت بوده، ولی اینک به روستا شبیه تر است تا بشهر. (از معجم البلدان) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَسَ)
شهری است بزرگ در بلاد روم که پایتخت سلجوقیان روم فرزندان قلیچ ارسلان بوده و در آنجا محلی است که گویند زندان محمد بن حنفیه بن علی بن ابیطالب بوده است. مسجدجامع ابومحمد بطال نیز در آنجاست، حمام معروفی دارد که گویند بلیناس حکیم آن را برای قیصر ساخته و با یک شمع گرم میشده است. طول آن 67 درجه و 20 دقیقه و عرض آن 41 درجه و 50 دقیقه و در انتهای اقلیم پنجم قرار دارد. صاحب زیج گوید طول آن 57/5 درجه و عرض آن 3314 درجه است. (از معجم البلدان). رجوع به قیصریه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ ری یَ)
دهی است از دهستان طبس مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند، دارای 144 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
قیس بن عمرو بن مالک کهلانی از بنی حارث بن کعب. شاعری هجاگوی است. عصر جاهلیت و اسلام رادریافت. اصل او از نجران یمن است. وی مردم کوفه را هجا گفت. عمر وی را به بریدن زبان ترساند. به حجاز آمد و در کوفه ساکن شد. چندی از پیروان علی (ع) بود. سپس در ماه رمضان شراب خورد، علی (ع) او را حد زد و نجاشی نزد معاویه رفت. در حدود سال 40 ه. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی) (الشعر و الشعراء چ مصطفی افندی ص 115). و نیز رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 198 و البیان و التبیین ج 1 ص 202 و ج 3 ص 74 و عقدالفرید ج 2 و ج 5 شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ابن ذریح بن سنه بن حذافه کنانی. شاعری است عاشق پیشه که در عشق لبنی ̍ دختر حباب کعبی شهرت یافت. وی از شاعران عصر امویان است که در مدینه اقامت داشت و برادر رضاعی حسین بن علی بن ابیطالب بود. مادر قیس هر دو را شیر داد. در عشق لبنی ̍ داستانها دارد و اشعار عاشقانه اش دارای شور و حال و جذبه است. بخشی از آن اشعار در دیوانی گردآوری شده، ولی به طبع نرسیده است. وی بسال 70 هجری قمری درگذشت. (الاغانی ج 8 ص 107، 128) (فوات ج 2 ص 134) (الاعلام زرکلی ج 2 ص 800)
لغت نامه دهخدا
(قِ یِ)
دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، سکنۀ آن 280 تن. آب آن از چشمه می باشد. محصول آن غلات، میوه جات، لبنیات، چغندرقند، توتون و شغل اهالی آنجا زراعت است. از راه شوسه اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ سی یَ)
مؤنث قیسی منسوب به قیس: و فی ثقیف اختلاف فمنهم من قال انها قیسیه. (الحلل السندسیه ج 1 ص 294)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ابراهیم بن محمد بن ابراهیم مالکی، مکنی به ابواسحاق و ملقب به برهان الدین و موصوف به علامه. از نحویان بزرگ و از شاگردان زینب بنت الکمال و ابوحیان محمد بن یوسف بود. او راست: اعراب القرآن یا ترکیب القرآن یا المجید فی اعراب القرآن المجید. وی بسال 742 هجری قمری درگذشت. (روضات الجنات ص 48) (ریحانه الادب ج 3 ص 328)
لغت نامه دهخدا
(قَ / قِ)
نوعی از زردآلو. (از آنندراج) (غیاث اللغات). یکی از انواع زردآلو که بسیار شیرین و مطبوع است و در اطراف دماوند فراوان است. (فرهنگ فارسی معین) : دانۀ قیسی را اگر مغزش را تنها در زمین بکاری چیزی نروید چون با پوست بهم بکاری بروید، پس دانستم که صورت نیز در کارست نماز نیز در باطن است. (فرهنگ فارسی معین از فیه مافیه چ فروزانفر ص 143) ، زردآلوی خشک شده و برگه زردآلو که بنام کشته و برگه نیز نامیده میشود، شفتالوی خشک شده، زردآلویی که خشک کنند و مغز بادام یا هستۀ زردآلوآگین و حشو او کنند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
منسوب به قیس که شخص یا موضعی است. (ریحانه الادب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
مکی بن ابیطالب حموش بن محمد بن مختار نحوی مقری (معری) ، مکنی به ابومحمد. محدث نحوی در مصر و مکه استماع حدیث نمود و علوم قرآنی فراگرفت و در جامع قرطبه خطبه خواند. او راست. 1- اعراب القرآن 2- التبصره فی القرأات السبعه. 3- جمع الجوامع در نحو. 4- شرح الوقف التام. 5- الموجز فی القرأات. 6- الوقف فی کلا و بلی. 7- الهدایه الی بلوغ النهایه فی معانی القرآن. وی بسال 437 هجری قمری درگذشت. (روضات الجنات ص 49) (ریحانه الادب ج 3 ص 328)
لغت نامه دهخدا
(قَ سَ)
درختی است از شوره گیاه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بمعنی بقس است. (منتهی الارب). رجوع به بقس شود
لغت نامه دهخدا
(اَقْ یَ)
منظم تر و صحیح تر.
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به قبیلۀ قیس غیلان مانندشدن یا تمسک گرفتن به آنها به امری همچو حلف یا جوار یا ولاء و خویشتن را به سوی آن منسوب کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قیسی
تصویر قیسی
نوعی از زرد آلو که خوش طعم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیسون
تصویر قیسون
مشک چوپان از گیاهان مشک چوپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیسوس
تصویر قیسوس
یونانی تازی گشته پاپیچال از گیاهان یکی از گونه های عشقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیسی
تصویر قیسی
((قَ یا قِ یْ))
نوعی از زردآلو
فرهنگ فارسی معین