جدول جو
جدول جو

معنی قیزان - جستجوی لغت در جدول جو

قیزان
جمع واژۀ قوز بمعنی ریگ توده، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، رجوع به قوز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هیزان
تصویر هیزان
(دخترانه)
نیرومند، توانا (نگارش کردی: هزان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قازان
تصویر قازان
(پسرانه)
پادشاه مغولی ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ریزان
تصویر ریزان
ریزنده، درحال ریختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیطان
تصویر قیطان
رشتۀ باریکی که از ابریشم می بافند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیزان
تصویر خیزان
خیزانیدن، خیزنده، در حال برخاستن، برخاستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میزان
تصویر میزان
مقیاس، معیار، جمع موازین، اندازه، مقدار، سالم، سرحال، در علم نجوم هفتمین صورت فلکی منطقه البروج که درنیمکرۀ جنوبی قرار دارد، هفتمین برج از برج های دوازده گانه، برابر با مهر، ترازو، در موسیقی هر یک از جملات مساوی زمانی که در یک قطعۀ موسیقی پیاپی تکرار می شود و خطی عمود بر حامل آن ها را از یکدیگر جدا می کند
فرهنگ فارسی عمید
(ضَ)
اسپی بود که گاهی ماده را در زیر نکشید و هرگز بر ماده نجهید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دهی است به هرات، (منتهی الارب)، یاقوت گوید: بظن غالب از قرای هرات است، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
پایتخت جمهوری تاتاریا است، این شهر مرکز مهمی برای تجارت و ارتباطات است، و در سابق مرکز فرهنگ اسلامی در روسیه بوده است، (الموسوعه العربیه ص 571)، رجوع به غازان شود
لغت نامه دهخدا
تمر. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
قلعه ای است در یمن از توابع صنعاء. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تل قیقان در بیرون شهر حلب مشهور است، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
یکی از شهرهای بزرگ سند است. (نزهه القلوب مقالۀ سوم ص 259). از بلاد سند است نزدیک خراسان. (از معجم البلدان)
مواضعی است نزدیک طبرستان که در کتاب الفتوح از آنها نام برده اند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
در حال تیزیدن، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ قاع، (منتهی الارب)، بمعنی زمین پست هموار نرم دور از کوه، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
مخلافی است به یمن و آن را مخلاف قیظان نامند و آن نزدیک به ذی جبله است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ / قِ)
نوعی ریسمان که از ابریشم بافند و برای برشته کردن دانه های تسبیح و امثال آن بکار میرود. رشته از چند ریسمان بهم بافته که بر حاشیۀ جاجیم دوزند و دگمه و مادگی از آن کنند و بند سبحه از آن سازند. آنندراج در کلمه قیطون گوید: آنچه از نخ ابریشم بافند. (آنندراج).
- قیطان باف، بافندۀ قیطان.
- قیطان بافی، شغل و عمل قیطان باف.
- ، مغازۀ قیطان باف
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یِ)
تثنیۀ قیض. خرنده و فروشنده. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ سَحْ حُ)
مردن: تاز تیزاناً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بلوک ماربین و سده در شمال غربی اصفهان، (از حاشیۀ شرفنامۀ نظامی چ وحید) :
ز خیزان طرف تا لب زنده رود
زمین زنده گشت از نوای سرود،
نظامی
لغت نامه دهخدا
از منجمان قرن 14 میلادی است که به استخراجات رملیۀ خود اشتهار یافته است، وی در بولونی متولد شد و بفرانسه رفت و بدریافت عطایا و احسان بسیار از طرف شارل پنجم نایل آمد ولی پس از گذشته شدن این پادشاه کوکب بخت و اقبالش رو به افول گذارد و از درجۀ عزت و اعتبار بدرکۀ سفالت و ادبار افتاد و درگذشت، (قاموس الاعلام ترکی)
کویستینه، دختر منجم معروف قرن 14 میلادی پیزان مذکور در فوق و از شاعره های معروفست، منظومه ها و اشعار بسیار از وی بیادگار مانده است، وی در سال 1363 میلادی در وندیک متولد شد و در سنۀ 1431 میلادی در پاریس درگذشت، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ باز، بمعنی مرغ شکاری، (از منتهی الارب) (از یادداشت مؤلف)، رجوع به باز شود
لغت نامه دهخدا
صفت بیان حالت ازبیختن، در حال بیختن، (یادداشت مؤلف) :
ز رنگ روی مل بر خاک ریزان
ز تاب موی گل بر باد بیزان،
؟ (از تاج المآثر)
لغت نامه دهخدا
آنکه خیزد، (یادداشت مؤلف)، در حال خیزیدن:
باد سحری سپیده دم خیزانست،
منوچهری،
فرس میراند چون بیمار خیزان
ز دیده بر فرس خوناب ریزان،
نظامی،
چو دود از آتش من گشت خیزان
ز من زاده ولی از من گریزان،
نظامی،
ز بس رود خیزان که از می رسید
لب رامشان رود را می گزید،
نظامی،
،
در حال خاستن، در حال بلند شدن،
- اوفتان خیزان، در حال اوفتادن و بلند شدن:
بیامد اوفتان خیزان بر من
چنان مرغی که باشد نیم بسمل،
منوچهری،
آخر آن مور میان بستۀ افتان خیزان
چه خطا دید که سر کوفته چون مار برفت،
سعدی (طیبات)،
- اوفتان و خیزان، افتان و خیزان:
خوناب جگر ز دیده ریزان
چون بخت خود اوفتان و خیزان،
نظامی،
دیدندش گریزان و اوفتان و خیزان، (گلستان)،
پروانه ام اوفتان و خیزان
یکبار بسوز و وارهانم،
سعدی (ترجیعات)،
- افتان و خیزان، اوفتان و خیزان:
وزینجانب افتان و خیزان جوان
همیرفت بیچاره هر سو دوان،
سعدی (بوستان)،
،
موج، ریشه ای که بهر طرف پنجه انداخته باشد، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دل نهادن بر چیزی، (از ’وزن’) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
روز سی ام هر ماه را گویند، (آنندراج)، نام روز سی ام از هر ماه که روز آخر ماه باشد و انیران نیز گویند، (ناظم الاطباء) :
شبانگاه ایزان خردادماه
سوی آسیا رفت نزدیک شاه،
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 3002)،
رجوع به فهرست ولف و رجوع به انیران شود، برانگیختن سگ را بر شکار: اوسد الکلب، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، برانگیختن سگ را بشکار، (آنندراج)، برآغالیدن، (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(قَ یَ بُ)
موضعی است در صعده از بلاد خولان یمن. حارث بن عمرو خولانی درباره آن اشعاری دارد. (از معجم البلدان). شهری است در یمن مر خولان را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از میزان
تصویر میزان
ترازو، جمع موازین
فرهنگ لغت هوشیار
سگ دندان رشته رشته نازک که از ابریشم بافند و آن را زه دامن و گریبان جامه و رشته تسبیح کنند: ز قیطان درو ریشه عشقش دواند برنگی که در چشم تارش نماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیزان
تصویر خیزان
جهنده، موج کوهه آب، ریشه ای که بهر طرف پنجه انداخته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میزان
تصویر میزان
ترازو، اندازه، مقدار، مفرد موازین، هفتمین برج از برج های دوازده گانه که خورشید در حرکت ظاهری خود ماه مهر در آن قرار می گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیطان
تصویر قیطان
((ق))
رشته باریک که از ابریشم می بافند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیزان
تصویر خیزان
جهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میزان
تصویر میزان
تراز، ترازو
فرهنگ واژه فارسی سره