قیراندوده. (فرهنگ فارسی معین) : نه هوایی کدر و گردآلود بر وی از ابر یکی خیمۀ شوم بسته اندر قفسی قیراندود منظر دیده ز دیدار نجوم. (فرهنگ فارسی معین از بهار)
قیراندوده. (فرهنگ فارسی معین) : نه هوایی کدر و گردآلود بر وی از ابر یکی خیمۀ شوم بسته اندر قفسی قیراندود منظر دیده ز دیدار نجوم. (فرهنگ فارسی معین از بهار)
زرنگار شده و اندوده شدۀ از زر. (ناظم الاطباء). مذهب: شبستان گورش دراندوده دید که وقتی سرایش زراندوده دید. سعدی (بوستان). رجوع به زراندود ودیگر ترکیبهای آن شود، به مجاز، حیله گران. مکار. نادرست: زراندودگان را بر آتش برند پدید آید آنگه که مس یا زرند. سعدی (بوستان)
زرنگار شده و اندوده شدۀ از زر. (ناظم الاطباء). مذهب: شبستان گورش دراندوده دید که وقتی سرایش زراندوده دید. سعدی (بوستان). رجوع به زراندود ودیگر ترکیبهای آن شود، به مجاز، حیله گران. مکار. نادرست: زراندودگان را بر آتش برند پدید آید آنگه که مس یا زرند. سعدی (بوستان)