جدول جو
جدول جو

معنی قیدام - جستجوی لغت در جدول جو

قیدام(قَ)
روی چیز و صدر آن، پیش. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قیام
تصویر قیام
برخاستن، ایستادن، به پا خاستن، جنبش، نهضت، در فقه ایستادن در نماز، کنایه از نماز
قیام کردن: برخاستن، به پا خاستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدام
تصویر قدام
جلو، پیش، کسی که در شرف و منزلت نسبت به دیگران پیشی و برتری داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
(کَ / کُرْهْ)
معتدل شدن، (ازاقرب الموارد)، بسته شدن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، قام الماء، بسته شد آب، (منتهی الارب)، ایستاده شدن ستور از سستی، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، قامت علیه الدابه، کلت فلم تبرح مکانها، دوام و ثبوت داشتن، (از اقرب الموارد)، رواج پیدا کردن، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، قامت السوق، رواج گرفت بازار و روایی یافت یا کاسد گردید، (منتهی الارب)، ظاهر و ثابت شدن، قام الحق، ظهر و ثبت، (اقرب الموارد)، به درد آوردن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، قام ظهره به، به درد آورد اورا یا دردگین کرد پشت وی را، (منتهی الارب)، قیمت کنیز بصد دینار رسیدن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، راست شدن کار، (منتهی الارب)، قیام نمودن بشأن اهل خود و کفالت کردن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، مطالبه کردن از مدیون، (از اقرب الموارد)، شروع کردن، (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)، مایحتاج زن را بر خود گرفتن و به حال او پرداختن و تیمار نمودن، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، رجوع به قوم و قامه شود، برخاستن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)، ایستادن، بلند شدن، قیام در لغت انتصاب (ایستادن) است و مراد از آن قیام بعبادات و احکام شریعت و طریقت است،
- روز قیام، روز قیامت:
گیتی بمثل سرای کار است
تا روز قیام و نفخت صور،
ناصرخسرو،
- قیام باﷲ، استقامت داشتن در بقاء بعد از فنا و عبور کردن بر همه منازل و سیر کردن از اﷲ باﷲ، در اﷲ به بیرون آمدن از همه رسوم، شیخ گوید: ها در لفظ اﷲ دلالت دارد بر اینکه انتهای همه به غیب مطلق است، (از تعریفات)،
- قیامت قیام، که برخاستنش قیامت بپا کند:
ماه چنین کس ندیدخوش سخن و خوش خرام
ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام،
سعدی،
- قیام قیامت، بپا شدن آن،
- قیام ﷲ، بیداری از خواب غفلت و برخاستن از خواب عبرت در حال سیر الی اﷲ است، (تعریفات)،
،
قیام الامر، آنچه بدان قائم باشد و مایۀ درستی و آراستگی آن، گویند: فلان قوام اهله و قیام اهله، (منتهی الارب)، و بهمین معنی است قول خدای تعالی: لاتؤتواالسفهاء اءموالکم التی جعل اﷲ لکم قیاماً، (منتهی الارب)، رجوع به قوام شود
لغت نامه دهخدا
(قَ مِ)
نام اسب عبدالله بن عجلان نهدی. (منتهی الارب)
نام اسب عروه بن سنان عبدی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ مِ)
آبشخوری است به بحرین. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَدْ دا)
پیش. خلاف وراء. (منتهی الارب) ، شتر گشن، سرآمد مردم در شرف، پادشاه. (منتهی الارب). ملک. (اقرب الموارد) ، مهتر قوم. (منتهی الارب). سید. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دیرینه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُدْ دا)
پیش. خلاف وراء. (منتهی الارب) (آنندراج) ، شتر گشن. (منتهی الارب) ، سرآمد مردم در شرف. (منتهی الارب) ، پادشاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مهتر قوم. (منتهی الارب) ، جزار. (اقرب الموارد). قصاب. رجوع به مادۀ قبل شود، جمع واژۀ قادم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُیْ یا)
جمع واژۀ قائم. (منتهی الارب). رجوع به قائم شود
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یا)
قیّوم. (منتهی الارب). رجوع به قیوم شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نام مردی است. (منتهی الارب). وی عاقر ناقۀ صالح بود. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
بی داد و بی عدالت،
ظلم و تعدی، (ناظم الاطباء)، هر دو معنی مخصوص فرهنگ ناظم الاطباء است و جای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ تا)
اصلاح کردن میان آنها و الفت دادن، (از ’ادم’) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، الفت و وفق دادن، (از اقرب الموارد)، الفت افکندن، (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیدام
تصویر بیدام
بادام هندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیام
تصویر قیام
برخاستن و ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدام
تصویر قدام
پیش، جلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیام
تصویر قیام
((قِ))
به پا خاستن، ایستادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیام
تصویر قیام
خیرش، خیزش، شورش
فرهنگ واژه فارسی سره
اغتشاش، انقلاب، خیزش، رستاخیز، شورش، نهضت، ایستادن، برخاستن، بلندشدن
متضاد: قعود
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پیش، جلو، قبل
متضاد: پس، پشت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تاسیس، ماندن
دیکشنری اردو به فارسی