جدول جو
جدول جو

معنی قیخم - جستجوی لغت در جدول جو

قیخم
(قَ خَ)
مشرف مرتفع. (از اقرب الموارد). بلند و مرتفع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قیوم
تصویر قیوم
(پسرانه)
قائم به ذات، بسیار پایدار، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قیام
تصویر قیام
برخاستن، ایستادن، به پا خاستن، جنبش، نهضت، در فقه ایستادن در نماز، کنایه از نماز
قیام کردن: برخاستن، به پا خاستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیوم
تصویر قیوم
پاینده، قائم به ذات، از نام های باری تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیم
تصویر قیم
قیمت ها، بهاها، نرخ ها، ارزش ها، ارج ها، جمع واژۀ قیمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیم
تصویر قیم
کسی که سرپرست و عهده دار امور طفل یتیم باشد، متولی امر و عهده دار آن
متولی وقف
راست و معتدل
فرهنگ فارسی عمید
(کَ / کُرْهْ)
معتدل شدن، (ازاقرب الموارد)، بسته شدن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، قام الماء، بسته شد آب، (منتهی الارب)، ایستاده شدن ستور از سستی، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، قامت علیه الدابه، کلت فلم تبرح مکانها، دوام و ثبوت داشتن، (از اقرب الموارد)، رواج پیدا کردن، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، قامت السوق، رواج گرفت بازار و روایی یافت یا کاسد گردید، (منتهی الارب)، ظاهر و ثابت شدن، قام الحق، ظهر و ثبت، (اقرب الموارد)، به درد آوردن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، قام ظهره به، به درد آورد اورا یا دردگین کرد پشت وی را، (منتهی الارب)، قیمت کنیز بصد دینار رسیدن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، راست شدن کار، (منتهی الارب)، قیام نمودن بشأن اهل خود و کفالت کردن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، مطالبه کردن از مدیون، (از اقرب الموارد)، شروع کردن، (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)، مایحتاج زن را بر خود گرفتن و به حال او پرداختن و تیمار نمودن، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، رجوع به قوم و قامه شود، برخاستن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)، ایستادن، بلند شدن، قیام در لغت انتصاب (ایستادن) است و مراد از آن قیام بعبادات و احکام شریعت و طریقت است،
- روز قیام، روز قیامت:
گیتی بمثل سرای کار است
تا روز قیام و نفخت صور،
ناصرخسرو،
- قیام باﷲ، استقامت داشتن در بقاء بعد از فنا و عبور کردن بر همه منازل و سیر کردن از اﷲ باﷲ، در اﷲ به بیرون آمدن از همه رسوم، شیخ گوید: ها در لفظ اﷲ دلالت دارد بر اینکه انتهای همه به غیب مطلق است، (از تعریفات)،
- قیامت قیام، که برخاستنش قیامت بپا کند:
ماه چنین کس ندیدخوش سخن و خوش خرام
ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام،
سعدی،
- قیام قیامت، بپا شدن آن،
- قیام ﷲ، بیداری از خواب غفلت و برخاستن از خواب عبرت در حال سیر الی اﷲ است، (تعریفات)،
،
قیام الامر، آنچه بدان قائم باشد و مایۀ درستی و آراستگی آن، گویند: فلان قوام اهله و قیام اهله، (منتهی الارب)، و بهمین معنی است قول خدای تعالی: لاتؤتواالسفهاء اءموالکم التی جعل اﷲ لکم قیاماً، (منتهی الارب)، رجوع به قوام شود
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یِ)
لقب علی مردانخان بختیاری است. پس از مرگ نادرشاه، علی مردانخان بختیاری به لقب قیم (1161 تا 1163 هجری قمری) ملقب گشت. (سکه های شاهان ایران تألیف استوارت پول چ 1887 صص 53- 55 و سازمان اداری حکومت صفوی حاشیۀ ص 82) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یِ)
سرپرست. برپادارندۀ کاری. حافظ و نگهبان و حامی. (ناظم الاطباء). کفیل. (از اقرب الموارد). متولی. گویند: قیم الوقف و قیم الحمام، (اصطلاح حقوق) محجورین (صغار، مجانین، اشخاص غیررشید) در اثر آنکه نمی توانند منافع مالی خود را در اجتماع حفظ بنمایند و رفع زیان از خود کنند قانون آنها را تحت سرپرستی دیگران گذارده است. مادۀ ’1217’ قانون میگوید: ادارۀ اموال صغار و مجانین و اشخاص غیررشید بعهدۀ ولی یا قیم آنان است. سرپرست محجورین عبارتند از: ولی، وصی و قیم.قیم، کسی است ک از طرف دادگاه برای سرپرستی محجور ونگاهداری اموال او در موردی که ولی خاص (پدر، جد پدری، وصی) نداشته باشد منصوب میگردد. مطابق قانون فقطکسی را محاکم و ادارات و دفاتر اسناد رسمی به قیمومیت خواهند شناخت که نصب او مطابق قانون توسط محکمۀ شرع و یا از طرف محضری بعمل آمده باشد که قانوناً قائم مقام محکمۀ شرع محسوب میشود. مرجع صلاحیتدار طبق قانون امور حسبی با دادگاه شهرستان است و صلاحیت محکمۀ شرع که مواد قانون مدنی متذکر شده، طبق قانون امور حسبی مصوب دوم تیرماه 1319 ضمناً نسخ گردیده است. (حقوق مدنی تألیف امامی چ دانشگاه صص 283- 284).
- قیم المراءه، زوج المراءه. (اقرب الموارد)، پادشاه، رئیس. (ناظم الاطباء)، راست. معتدل. (آنندراج) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل). راست و درست. (ناظم الاطباء) : دین قیم
لغت نامه دهخدا
(قُیْ یَ)
جمع واژۀ قائم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به قائم شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
جمع واژۀ قومه. (منتهی الارب). رجوع به قومه شود، جمع واژۀ قیمه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). قیمت ها و ارزش ها. رجوع به قیمه شود، جمع واژۀ قامه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به قامه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ خَ)
صفتی است که بدان ملک و سلطان را ستایند، گویند: ملک کیخم، ای عظیم. (منتهی الارب) (آنندراج). عظیم، و فارسی آن کی خان است و بدان ملک و سلطان را وصف کنند و گویند: ملک کیخم و سلطان کیخم. (از اقرب الموارد). معرب کیخان است که بدان ملک و سلطان را وصف کنند... (از الفاظ الفارسیه المعربه تألیف ادی شیر)
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یا)
قیّوم. (منتهی الارب). رجوع به قیوم شود
لغت نامه دهخدا
(قُیْ یا)
جمع واژۀ قائم. (منتهی الارب). رجوع به قائم شود
لغت نامه دهخدا
(قِلْ لَ)
شتر سطبر بزرگ کوهان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
گشاده گلو. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ خَ)
بزرگ و معظم قوم که بر رأی وی تکیه کنند. (منتهی الارب). فیخمان (بفاء). (از اقرب الموارد). رجوع به فیخمان شود
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یو)
بیمانند و بی همتا. (منتهی الارب). بسیار قائم. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یو)
نامی از نامهای خدای تعالی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قیم
تصویر قیم
سرپرست، بر پا دارنده کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیام
تصویر قیام
برخاستن و ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیوم
تصویر قیوم
پاینده، قائم بذات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیم
تصویر قیم
((قَ یِّ))
راست، معتدل، متولی وقف، آن که عهده دار سرپرستی کودکی یتیم است، دلاک، کیسه کش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیام
تصویر قیام
((قِ))
به پا خاستن، ایستادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیوم
تصویر قیوم
((قَ یُّ))
از نام های خداوند به معنای قائم به ذات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیم
تصویر قیم
استور، سرپرست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قیام
تصویر قیام
خیرش، خیزش، شورش
فرهنگ واژه فارسی سره
پایا، پاینده، جاوید، لایزال
متضاد: فانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اغتشاش، انقلاب، خیزش، رستاخیز، شورش، نهضت، ایستادن، برخاستن، بلندشدن
متضاد: قعود
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سرپرست، وصی، وکیل، ولی، راست
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تاسیس، ماندن
دیکشنری اردو به فارسی