جدول جو
جدول جو

معنی قیجا - جستجوی لغت در جدول جو

قیجا
(قَ / قِ)
قیچا. قیچی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به قیچی شود
لغت نامه دهخدا
قیجا
آلتی که به وسیله آن پارچه کاغذ و اشیا دیگر را برند مقراض: حکیم سوزنی آن تیز قیچی فطرت که بوده ابره هزلش همیشه آسترم... توضیح بعضی اصل این کلمه را قی چین (آلتی که قی شمع را می چینند) پنداشته اند ولی این کلمه ترکی - مغولی است (قیچا) یا دم قیچی. خرده پارچه هایی که خیاط پس از برش لباس از پارچه جدا می کند و آنها قابل استفاده نیستند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کیجا
تصویر کیجا
(دخترانه)
دختر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیجا
تصویر هیجا
جنگ، کارزار، پیکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیجا
تصویر بیجا
آنکه جا و مکان یا خانه ندارد، کنایه از بی هنگام، بی موقع، کنایه از نادرست، کنایه از بی سبب
فرهنگ فارسی عمید
(قَ / قِ)
قیچاجی. رجوع به قیچاجی شود
لغت نامه دهخدا
(قَ / قِ نَ / نِ)
خیاطخانه. (تذکره الملوک چ مینورسکی ورق 98). رجوع به قیچاچی خانه شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مردم سوارقیه، دارای آب شور و تا سوارقیه سه فرسنگ فاصله دارد. این ده دارای جمعیت و مزارع و نخلستانهاست. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
کارزار. (دهار) (غیاث اللغات) (السامی) (مهذب الاسماء). جنگ. (آنندراج) (غیاث اللغات). پیکار. حرب. (اقرب الموارد). نبرد. معرکه:
به هیجا که گردد دلاور بود
به رزم اندرش ده برابر بود.
فردوسی.
مردمان گویند سلطان لشکری دارد قوی
پشت لشکراوست در هیجا به حق کردگار.
فرخی.
نه هر آن کو مال دارد میل زی ملکت کند
نه هر آن کو تیغ دارد قصد زی هیجا کند.
منوچهری.
روز هیجاها بود کشورگشا
روز مجلس ها بود کشوردهی.
منوچهری.
تو اسرار الهی را کجا دانی که تا در تو
بود ابلیس با آدم کشیده تیغ در هیجا.
ناصرخسرو.
کس از لشکر ما ز هیجا برون
نیامد جز آغشته خفتان به خون.
سعدی.
رجوع به هیجاء شود.
- بانگ هیجا، هیاهوی نبرد. بانگ و فریاد روز جنگ:
چو پیوستند با هم بانگ هیجا از دو سو برشد
سوی هم تاختن کردند گویی از پی هیجا.
سروش (از گنج سخن ج 3 ص 221 از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
در لهجۀ مازندرانی، دختر، مقابل ریکا به معنی پسر، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
از قرای ناحیۀ لشت نشا در ولایت گیلان
لغت نامه دهخدا
(قَ / قِ)
قیجا. قیچی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به قیچی شود
لغت نامه دهخدا
بر وزن مینا، نوعی از بقلهالحمقاست که به فارسی خرفه گویند، (برهان)، بیخی است طبی که در هندوستان روید، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
بی هنگام، بی وقت، بی موقع، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هیجا
تصویر هیجا
کارزار، جنگ، پیکار
فرهنگ لغت هوشیار
قیچی بنگرید به قیچی آلتی که به وسیله آن پارچه کاغذ و اشیا دیگر را برند مقراض: حکیم سوزنی آن تیز قیچی فطرت که بوده ابره هزلش همیشه آسترم... توضیح بعضی اصل این کلمه را قی چین (آلتی که قی شمع را می چینند) پنداشته اند ولی این کلمه ترکی - مغولی است (قیچا) یا دم قیچی. خرده پارچه هایی که خیاط پس از برش لباس از پارچه جدا می کند و آنها قابل استفاده نیستند
فرهنگ لغت هوشیار
خرفه چینی از گیاهان نوعی از خرفه، بیخی است طبی که در هندوستان روید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیجاجی خانه
تصویر قیجاجی خانه
قیچاجی خامه
فرهنگ لغت هوشیار
خیاط دوزنده. یا قیچاجی امرائی. خیاط مخصوص امرا و وزرا. یا قیچاجی خاصه. خیاطی که موظف به دوختن ملبوس شاه و اهل حرم و خلعتهای گرانبها بود (صفویه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیجا
تصویر بیجا
بیهوده بی فایده، بی موقع بی هنگام بی وقت، ناصواب نادرست، بی سبب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیجا
تصویر هیجا
((هَ))
نبرد، کارزار
فرهنگ فارسی معین
آرزم، جنگ، رزم، ستیز، نبرد، هیاهوی نبرد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اینجاها
فرهنگ گویش مازندرانی
دوشیره، دختر، معشوقه
فرهنگ گویش مازندرانی