آلتی که به وسیله آن پارچه کاغذ و اشیا دیگر را برند مقراض: حکیم سوزنی آن تیز قیچی فطرت که بوده ابره هزلش همیشه آسترم... توضیح بعضی اصل این کلمه را قی چین (آلتی که قی شمع را می چینند) پنداشته اند ولی این کلمه ترکی - مغولی است (قیچا) یا دم قیچی. خرده پارچه هایی که خیاط پس از برش لباس از پارچه جدا می کند و آنها قابل استفاده نیستند
آلتی که به وسیله آن پارچه کاغذ و اشیا دیگر را برند مقراض: حکیم سوزنی آن تیز قیچی فطرت که بوده ابره هزلش همیشه آسترم... توضیح بعضی اصل این کلمه را قی چین (آلتی که قی شمع را می چینند) پنداشته اند ولی این کلمه ترکی - مغولی است (قیچا) یا دم قیچی. خرده پارچه هایی که خیاط پس از برش لباس از پارچه جدا می کند و آنها قابل استفاده نیستند
کارزار. (دهار) (غیاث اللغات) (السامی) (مهذب الاسماء). جنگ. (آنندراج) (غیاث اللغات). پیکار. حرب. (اقرب الموارد). نبرد. معرکه: به هیجا که گردد دلاور بود به رزم اندرش ده برابر بود. فردوسی. مردمان گویند سلطان لشکری دارد قوی پشت لشکراوست در هیجا به حق کردگار. فرخی. نه هر آن کو مال دارد میل زی ملکت کند نه هر آن کو تیغ دارد قصد زی هیجا کند. منوچهری. روز هیجاها بود کشورگشا روز مجلس ها بود کشوردهی. منوچهری. تو اسرار الهی را کجا دانی که تا در تو بود ابلیس با آدم کشیده تیغ در هیجا. ناصرخسرو. کس از لشکر ما ز هیجا برون نیامد جز آغشته خفتان به خون. سعدی. رجوع به هیجاء شود. - بانگ هیجا، هیاهوی نبرد. بانگ و فریاد روز جنگ: چو پیوستند با هم بانگ هیجا از دو سو برشد سوی هم تاختن کردند گویی از پی هیجا. سروش (از گنج سخن ج 3 ص 221 از فرهنگ فارسی معین)
کارزار. (دهار) (غیاث اللغات) (السامی) (مهذب الاسماء). جنگ. (آنندراج) (غیاث اللغات). پیکار. حرب. (اقرب الموارد). نبرد. معرکه: به هیجا که گردد دلاور بود به رزم اندرش ده برابر بود. فردوسی. مردمان گویند سلطان لشکری دارد قوی پشت لشکراوست در هیجا به حق کردگار. فرخی. نه هر آن کو مال دارد میل زی ملکت کند نه هر آن کو تیغ دارد قصد زی هیجا کند. منوچهری. روز هیجاها بود کشورگشا روز مجلس ها بود کشوردهی. منوچهری. تو اسرار الهی را کجا دانی که تا در تو بود ابلیس با آدم کشیده تیغ در هیجا. ناصرخسرو. کس از لشکر ما ز هیجا برون نیامد جز آغشته خفتان به خون. سعدی. رجوع به هیجاء شود. - بانگ هیجا، هیاهوی نبرد. بانگ و فریاد روز جنگ: چو پیوستند با هم بانگ هیجا از دو سو برشد سوی هم تاختن کردند گویی از پی هیجا. سروش (از گنج سخن ج 3 ص 221 از فرهنگ فارسی معین)
قیچی بنگرید به قیچی آلتی که به وسیله آن پارچه کاغذ و اشیا دیگر را برند مقراض: حکیم سوزنی آن تیز قیچی فطرت که بوده ابره هزلش همیشه آسترم... توضیح بعضی اصل این کلمه را قی چین (آلتی که قی شمع را می چینند) پنداشته اند ولی این کلمه ترکی - مغولی است (قیچا) یا دم قیچی. خرده پارچه هایی که خیاط پس از برش لباس از پارچه جدا می کند و آنها قابل استفاده نیستند
قیچی بنگرید به قیچی آلتی که به وسیله آن پارچه کاغذ و اشیا دیگر را برند مقراض: حکیم سوزنی آن تیز قیچی فطرت که بوده ابره هزلش همیشه آسترم... توضیح بعضی اصل این کلمه را قی چین (آلتی که قی شمع را می چینند) پنداشته اند ولی این کلمه ترکی - مغولی است (قیچا) یا دم قیچی. خرده پارچه هایی که خیاط پس از برش لباس از پارچه جدا می کند و آنها قابل استفاده نیستند