- قیاسی
- دستوری، سنجشی منسوب به قیاس آنچه از روی قیاس به دست آید مقابل استقرائی سماعی
معنی قیاسی - جستجوی لغت در جدول جو
- قیاسی
- آنچه به حسب قیاس باشد، امری یا مطلبی که از روی قیاس استنباط شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث قیاسی صناعات خمسه قیاسیه
نقاب سیاهی که زنان بدان صورت خود را پوشانند
شهرمداریک ساستاریک منسوب به سیاست
مربوط به قساس مثلاً شمشیر قساسی
شمشیری راگویندکه آهن آن ازقساس باشد
کولگی کج و کولگی
(گویش گیلکی) پارسی است غیاسه دوال چرمی برای بستن بارستور
منسوب به سیاست، مربوط به سیاست، امور سیاسی
مربوط به سیاست، کسی که به کارهای سیاسی بپردازد و سیاست را پیشۀ خود سازد
Political, Politically
политический , политически
politisch
політичний , політично
polityczny, politycznie
政治的 , 政治上
político, politicamente
politico, politicamente
político, políticamente
politique, politiquement
politiek
राजनीतिक , राजनीतिक रूप से
politik, secara politik
سياسيٌّ , سياسيًّا
정치적인 , 정치적으로
פוליטי , פוליטית
政治的な , 政治的に
siyasi, siyasi olarak
kisiasa
การเมือง , ในทางการเมือง
রাজনৈতিক , রাজনৈতিকভাবে
سیاسی , سیاسی طور پر
سنجش، هم سنجی، فرا سنجی
سخت دل، سنگدل، بی رحم