جدول جو
جدول جو

معنی قویوجق - جستجوی لغت در جدول جو

قویوجق(جِ)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه، سکنۀ آن 285 تن. آب آن از چشمه سارها و محصول آن غلات، نخود، بزرک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دهی است از دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز، سکنۀ آن 340 تن، آب آن از چشمه، محصول آن غلات، یونجه و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان کله بوز بخش مرکزی شهرستان میانه، سکنۀ آن 253 تن، آب آن از چشمه، محصول آن غلات، پنبه، برنج و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی است از بخش اترک شهرستان گنبد قابوس، 150 تن جمعیت دارد و مردم آن از طایفۀ چای وار ایگدر هستند و در این محل بشغل گله داری و زراعت دیم بحالت چادرنشینی زندگی مینمایند. آهو در اطراف آن زیاد دیده میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی است از دهستان دیکلۀ بخش هوراند شهرستان اهر، سکنۀ آن 107 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
شوکران. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به قونین شود
لغت نامه دهخدا
خشک،
غوره که آن را به عربی حصرم خوانند، (سنگلاخ)، منع و حراست و به این معنی بدون اشباع مستعمل است، (سنگلاخ ص 286)، رجوع به قورق و قرق شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی است از دهستان ولدیان بخش حومه شهرستان خوی، سکنۀ آن 544 تن. آب آن از رود قطور. محصول آن غلات و حبوب. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جوراب بافی است. راه شوسه دارد و اتومبیل از آن می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قُ قِ)
دهی است از دهستان حومه بخش شاهین دژ شهرستان مراغه، سکنۀ آن 178 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، کرچک، حبوب، بادام و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
ابوالحسن. نام رودی نزدیک حلب. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
منع کرده شده ممنوع، جایی که ورود اشخاص غیر مجاز در آن قدغن باشد، یا قورق شدن، منع شدن ممنوع بودن: قورق شد گفتگوی می بدان نحو که ساقی نامه شد از نسخه ها محو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قونوق
تصویر قونوق
ترکی مهمان
فرهنگ لغت هوشیار