جدول جو
جدول جو

معنی قوورلو - جستجوی لغت در جدول جو

قوورلو
(هََ)
دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان خیاو، سکنۀ آن 84 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، حبوب و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

محمد بن امیرحسین بیگ. یکی از هفت پسر امیرحسین بیگ بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 و فهرست آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان بروانان است که در بخش ترکمان شهرستان میانه واقع است و 379 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دِ مَ)
دهی است جزء دهستان مشگین خاوری بخش مرکزی شهرستان اهر در 31500گزی شمال خاوری خیاو و 7500گزی شوسۀ خیاو اردبیل و در جلگه واقع است. هوای آن معتدل است. 137 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه قره سو و محصولات آن غلات و حبوبات و پنبه و برنج و انگور و به و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
تیره ای از ایل نفر از ایلات خمسۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
دهی است از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه، سکنۀ آن 255 تن. آب آن از چشمه سارها. محصول آن غلات، نخود و بزرک. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خروسلو بخش گرمی شهرستان اردبیل، سکنۀ آن 165 تن، آب آن از چشمه و چاه، محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل، سکنۀ آن 155 تن، آب آن از چشمه، محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری است، را مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل، سکنۀ آن 156 تن، آب آن از چشمه، محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(زِ زَ)
دهی است از دهستان اوجان بخش بستان آباد شهرستان تبریز، سکنۀ آن 312 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، حبوب و درخت تبریزی. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
طایفه ای از طوایف قشقایی. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 83)
لغت نامه دهخدا
قوتروج. و گفته اند اسم درخت وج است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
نام رودی است که آبهای جبال آقداغ بزرگ و کوچک داخل آن میشود و به تنک حمام میرسد و از آنجا بسمت شمال در امتداد قلل کوه آهنگران (آسنگران) بفاصله یک فرسنگ و نیم در امتداد آن کوه سیر میکند تا به کوه بزنیان میرسد و از آن گذشته داخل رود شیروان میشود، (جغرافیای غرب ایران ص 135)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه، سکنۀ آن 46 تن. آب آن از چشمه سار. و محصول آن غلات، نخود و بزرک. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قُزْ)
دهی است از دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین، سکنۀ آن 364 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، سیب زمینی و عسل. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا قالی و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد و با مختصر اصلاحی ماشین میتوان برد. طایفۀ بغدادی در تابستان برای تعلیف احشام از ساوه به کوههای جنوب این ده می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
دهی است از دهستان چایپارۀ بخش قره ضیاالدین شهرستان خوی، سکنۀ آن 501 تن. آب آن ازآغ جای. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد. این ده در دو محل بفاصله 7500 گز قرار گرفته و بنام قورول بالا و پایین مشهور است. سکنۀ قورول پائین 136 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
از یونانی کرالیون بمعنی بسد. مرجان. قورالیون. قرالیون. رجوع به این دو کلمه شود
لغت نامه دهخدا