جدول جو
جدول جو

معنی قومیر - جستجوی لغت در جدول جو

قومیر
سوراخ کردن مرز کرت های شالی زار به وسیله ی آب دزدک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قطمیر
تصویر قطمیر
پوست نازکی که بین خرما و هستۀ آن قرار دارد، کنایه از چیز کم، اندک و بی قدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قومیت
تصویر قومیت
وابستگی و دل بستگی به قوم و امت خود
فرهنگ فارسی عمید
صمغ مطلق. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
صمغ است و گویندضان است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به قومی شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
نام سگ بلعم باعور. (یادداشت مؤلف). نام سگ اصحاب کهف، و نزد ابن کثیر نام آن قطمور است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) :
از مایۀ بیچارگی قطمیر مردم میشود
ماخولیای مهتری سگ میکند بلعام را.
سعدی.
رجوع به اصحاب کهف شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
شکاف هستۀ خرما، و پوست آن، و پوستک دانۀ خرما که میان دانه و خرما باشد، یا نکتۀ سپید بر پشت دانه که خرما از وی روید. (منتهی الارب). شق النواه، و قیل القشره التی علیها، و قیل القشره الرقیقه بین النواه و التمره، وقیل النکته البیضاء فی ظهرها. (اقرب الموارد). قطمار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، در اصطلاح محاسبان شش ذره است که آن سدس نقیر است و نقیر سدس فتیل و فتیل سدس فلس و فلس یک جزو از دوازده جزو خردل و خردل سدس حبه و حبه ربع طسوج و طسوج ربع دانگ و دانگ سدس درهم میباشد. (آنندراج) (فرهنگ وصاف)
لغت نامه دهخدا
مصغر قمر ماهک شهری در هند که یلنجوج (عودهندی عودقماری) ازآنجاآورند
فرهنگ لغت هوشیار
میانخرما، چیزی اندکی دراین سروده سعدی ازمایه بیچارگی قطمیرمردم می شود ماخولیای مهتری سگ می کندبلعام را سگ سگ یاران گاباره (اصحاب کهف) پوست باریک که بر تخم خرما می باشد، نقطه سفید که بر پشت خرما می باشد، شکاف تخم خرما یا ریشه ای که در میان شکاف تخم خرما باشد، شی قلیل چیزی کوچک. یا نقیر و قطمیر. اندک و بیش (غیاث) : یقین می دانم که عالم را آفریدگاری هست که نقیر و قطمیر و قلیل و کثیر اعمال خلایق بروی پوشیده نیست، واحد وزن معادل 6 ذره هر ذره معادل 6، 1 نقیر هر نقیر معادل 6، 1 فتیل هر فتیل معادل 6، 1 فلس هر فلس معادل 12، 1 خردل هر خردل معادل 6، 1 حبه هر حبه معادل 4، 1 طسوج هر طسوج معادل 4، 1 دانگ و هر دانگ معادل 6، 1 درهم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قومیت
تصویر قومیت
زانیچ خوهی میهن دوست
فرهنگ لغت هوشیار
((قُ یَّ))
اشتراک گروهی از مردم در تاریخ و زبان و آداب و رسوم که عامل پیوند و اتحاد بین آنان است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قطمیر
تصویر قطمیر
((قِ))
پوست نازکی که بین خرما و هسته آن قرار دارد، کنایه از چیز اندک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قومیت
تصویر قومیت
عرقٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از قومیت
تصویر قومیت
Ethnicity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قومیت
تصویر قومیت
ethnie
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از قومیت
تصویر قومیت
etnia
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از قومیت
تصویر قومیت
জাতিগততা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از قومیت
تصویر قومیت
etnia
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قومیت
تصویر قومیت
этничность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قومیت
تصویر قومیت
Ethnizität
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قومیت
تصویر قومیت
etniczność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قومیت
تصویر قومیت
етнічність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
قومیت، ملیّت
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از قومیت
تصویر قومیت
قومیت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از قومیت
تصویر قومیت
ชาติพันธุ์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از قومیت
تصویر قومیت
etniciteit
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از قومیت
تصویر قومیت
kabila
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از قومیت
تصویر قومیت
etnik köken
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از قومیت
تصویر قومیت
民族
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از قومیت
تصویر قومیت
种族
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از قومیت
تصویر قومیت
אתניות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از قومیت
تصویر قومیت
민족
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از قومیت
تصویر قومیت
etnisitas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از قومیت
تصویر قومیت
etnia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از قومیت
تصویر قومیت
जातीयता
دیکشنری فارسی به هندی