- قومی
قومیا. قومیدر. قومیزدن. قومامون. قوقاموزس. قومین. صمغ و برومی قثاد است. (فهرست مخزن الادویه)
معنی قومی - جستجوی لغت در جدول جو
- قومی (قُ وَ می ی)
نسبت است به قویم. (المنجد)
- قومی (قُ)
دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد، سکنۀ آن 793 تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات، پنبه، بنشن، زیره و میوه جات. شغل اهالی زراعت، مالداری و صنایع دستی زنان آنجا قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
- قومی
عرقيٌّ
- قومی
Ethnic
- قومی
ethnique
- قومی
জাতিগত
- قومی
نسلی
- قومی
kikabila
- قومی
เชื้อชาติ
- قومی
etnisch
- قومی
этнический
- قومی
ethnisch
- قومی
etniczny
- قومی
етнічний
- قومی
étnico
- قومی
etnico
- قومی
जातीय
- قومی
étnico
- قومی
etnis
- قومی
민족적인
- قومی
אתני
- قومی
民族的
- قومی
民族的な
- قومی
etnik
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
((قُ یَّ))
فرهنگ فارسی معین
اشتراک گروهی از مردم در تاریخ و زبان و آداب و رسوم که عامل پیوند و اتحاد بین آنان است
