جدول جو
جدول جو

معنی قوقی - جستجوی لغت در جدول جو

قوقی
گویند حیوانی است دریایی که جند یعنی آش بچّه ها خصیۀ اوست و او را بیدستر گویند، گوشت آن حیوان صرع را نافع است، (آنندراج) (برهان)، قسمی از بیدستر که سگ آبی باشد، (ناظم الاطباء)، رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن شود، درخت صنوبر کبیر است که آن را ارزیر نامند، بخور خوشبو، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
قوقی
کرگدن دریایی
تصویری از قوقی
تصویر قوقی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قی یَ / یِ)
دینارهای مضروب قیصر روم بدان جهت که نامش (نام قیصر) قوق بوده. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دنانیر قوقیه از سکه های قیصر است بدان جهت که او را قوق مینامیدند. (از اقرب الموارد). و در حدیث عبدالرحمان بن ابی بکر آمده است:هنگامی که خواستند با یزید در ایام زندگانی معاویه بیعت کنند: جئتم بها هرقلیه و قوقیه، یعنی بیعت با پسران ملوک سنت پادشاهان روم و عجم است. (النقود العربیه ص 124، 162). و از درهم ها که در آغاز انتشار اسلام رواج داشت قوقیه بود. مصحف فوقیه قیصر فوقایا (فوق). (النقود ص 24). منسوب به امپراتور فوکاس امپراتور بیزانس (602- 610 میلادی)
لغت نامه دهخدا
حیوانی بحری که مسمی به قوقی است. (از فهرست مخزن الادویه). رجوع به قوقی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
قسمی خاک. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
عبدالمنعم بن محمد بن ابی المضاد. عالم و عارف قرن هفتم هجری که بسال 645 هجری قمری درگذشت. مولوی در دفتر سوم در داستانی او را ذکر می کند:
آن دقوقی داشت خوش دیباجه ای
عاشق و صاحب کرامت خواجه ای...
(از فرهنگ فارسی معین)
نام دو تن از بزرگان علم و معرفت و عرفان که یکی به سال 734 و دیگری به سال 741 هجری قمری درگذشته است. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
منسوب به حقوق. مقابل جزائی: محاکم حقوقی
لغت نامه دهخدا
تصویری از توقی
تصویر توقی
حذر کردن، پرهیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوقی
تصویر چوقی
لاغر و باریک مانند چوق الف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوقی
تصویر سوقی
بازاری منسوب به سوق بازاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقوقی
تصویر حقوقی
دادیکی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوای
تصویر قوای
نیروهای
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوری
تصویر قوری
غوری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حقوقی
تصویر حقوقی
قانونيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از حقوقی
تصویر حقوقی
Litigiously
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حقوقی
تصویر حقوقی
judiciairement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از حقوقی
تصویر حقوقی
诉讼地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از حقوقی
تصویر حقوقی
আইনীভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از حقوقی
تصویر حقوقی
судебно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حقوقی
تصویر حقوقی
rechtsstreitig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حقوقی
تصویر حقوقی
судово
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حقوقی
تصویر حقوقی
قانونی طور پر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از حقوقی
تصویر حقوقی
dava açarak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از حقوقی
تصویر حقوقی
kwa kisheria
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از حقوقی
تصویر حقوقی
litigosamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از حقوقی
تصویر حقوقی
소송적으로
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از حقوقی
تصویر حقوقی
訴訟的に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از حقوقی
تصویر حقوقی
באופן משפטי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از حقوقی
تصویر حقوقی
मुकदमेबाज़ी रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از حقوقی
تصویر حقوقی
sądowo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از حقوقی
تصویر حقوقی
อย่างฟ้องร้อง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از حقوقی
تصویر حقوقی
gerechtelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از حقوقی
تصویر حقوقی
litigiosamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از حقوقی
تصویر حقوقی
litigosamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از حقوقی
تصویر حقوقی
secara litigasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی