جدول جو
جدول جو

معنی قوقوس - جستجوی لغت در جدول جو

قوقوس
خنثی، (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به قوبروس شود
قرنوس، طحلب را نامند، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قوقو
تصویر قوقو
تکمۀ کلاه یا پیراهن و مانند آن، قوقه، برای مثال از حشمت سلطانی او تاج فریدون / چاووش و را قبۀ قوقوی کلاه است (سوزنی - ۱۳۱)
بانگ خروس، قوقولی قوقو
فرهنگ فارسی عمید
غلاف صدف. و به عقیدۀ بعضی اظفارالطیب است. (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قو قُ)
به اشباع قاف اول و ضم قاف دوم مصحف فوقس است و آن گیاهی است ازگونۀ جلبک از گروه جلبکهای خرمایی رنگ که دریازی است و تخته سنگهای دریایی را در اعماق کم میپوشاند. از این گیاه بمنظور استفاده از استخراج رنگ آنها و ساختن کودهای شیمیایی و استخراج ید هر ساله چند هزار تن استخراج میکنند. (فرهنگ فارسی معین در ماده فوقس)
لغت نامه دهخدا
قوقه است که کلاه و پیراهن باشد، (برهان) (آنندراج) :
از حشمت سلطانی او تاج فریدون
چاوش ورا قبۀ قوقوی کلاه است،
حکیم سوزنی (ازآنندراج)،
رجوع به قوقه شود
لغت نامه دهخدا
نقل آواز خروس است و چون فارسی است باید با غین (غوغو) نوشته شود، (فرهنگ نظام)، قوق آواز کردن مرغ بود، (اقرب الموارد)، رجوع به همین کلمه و قوقاءه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شتر گرگین. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ابن الاثیر در المرصع گوید: ذیقوس نام وادیی است و در شعر ابو صخر هذلی آمده است:
فاعلام ذی قوس بادهم ساکب،
لغت نامه دهخدا
(قَ)
زبر خود آهنی یا آهن سر خود، تندی میان دو گوش اسب، میانۀ راه. قونس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به قونس شود
لغت نامه دهخدا
خنثی. (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
عقرب. (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
ققنس و آن مرغی باشد بغایت عجیب و غریب. گویند هزار سال بزید. (برهان). رجوع به ققنس شود
لغت نامه دهخدا
ققنس، (برهان) (آنندراج)، رجوع به ققنس شود
لغت نامه دهخدا
قومانوس. قوردووسیوس. قوریدالیس فربیون است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
هیزمی است که انواع آن با افران میسوزد، و این کلمه دخیل است. (اقرب الموارد). نام نوعی چوب که میسوزد، و عامه آن را سکوس نامند و سقواص نیز خوانده میشود و این همان است که حنین در کتاب دیسیقوریدوس آن را به لحیهالتیس ترجمه کرده است. رجوع به مفردات ابن بیطار شود
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
زمین هامون سفت نرم ستبر بی گیاه. و گاه است که بیرون آمده است از او آب سوزندۀپلیدی که گویا پاره ای آتش است و بلند و آرمیده میباشد. (شرح قاموس). بیابان فراخ درشت تابان بی گیاه برآمدنگاه آب گرم پلید، گویا پرکالۀ آتش است، کلمه ای است که بدان بزغاله ای را وقت توبره نمودن خوانند، و نیز سگ را بدان خوانند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
بیابان فراخ. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به قرقوس شود
لغت نامه دهخدا
غله ای است که آن را به عربی عدس میگویند، (برهان)، عدس الماء است که نوعی است از طحلب و آن را قاقوسوسطو نیز گویند، (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دوقو. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). دوقو و برخی گویند نوعی از آن است. برخی گفته اند تخم کرفس صحرایی است. (از برهان). زردک صحرایی. رجوع به دوقو شود
لغت نامه دهخدا
در تداول، یک تکه از انار پوست کنده، چون لفظ فارسی است با غین صحیح است، (فرهنگ نظام)، ققسی، رجوع به ققسی شود
لغت نامه دهخدا
جغد. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قوقوسی
تصویر قوقوسی
ققسی بنگرید به ققسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موقوس
تصویر موقوس
شتر گرگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوقنوس
تصویر قوقنوس
ققنس بنگرید به ققنس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوقو
تصویر قوقو
پارسی است غوغو گوگو گوی گریبان دگمه کلاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاقوس
تصویر قاقوس
یونانی مچک مژو (عدس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوقوس
تصویر دوقوس
یونانی تخم زردک تخم خرس گیا از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوقو
تصویر قوقو
تکمه کلاه و پیراهن، قوقه
فرهنگ فارسی معین