جدول جو
جدول جو

معنی قوقو - جستجوی لغت در جدول جو

قوقو
تکمۀ کلاه یا پیراهن و مانند آن، قوقه، برای مثال از حشمت سلطانی او تاج فریدون / چاووش و را قبۀ قوقوی کلاه است (سوزنی - ۱۳۱)
بانگ خروس، قوقولی قوقو
تصویری از قوقو
تصویر قوقو
فرهنگ فارسی عمید
قوقو
قوقه است که کلاه و پیراهن باشد، (برهان) (آنندراج) :
از حشمت سلطانی او تاج فریدون
چاوش ورا قبۀ قوقوی کلاه است،
حکیم سوزنی (ازآنندراج)،
رجوع به قوقه شود
لغت نامه دهخدا
قوقو
نقل آواز خروس است و چون فارسی است باید با غین (غوغو) نوشته شود، (فرهنگ نظام)، قوق آواز کردن مرغ بود، (اقرب الموارد)، رجوع به همین کلمه و قوقاءه شود
لغت نامه دهخدا
قوقو
پارسی است غوغو گوگو گوی گریبان دگمه کلاه
تصویری از قوقو
تصویر قوقو
فرهنگ لغت هوشیار
قوقو
تکمه کلاه و پیراهن، قوقه
تصویری از قوقو
تصویر قوقو
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قوقه
تصویر قوقه
تکمۀ کلاه یا پیراهن و مانند آن، قوقو، برای مثال بر جیب و کله نهند پس تر / آن قوقۀ لعل و گویک زر (خاقانی۱ - ۲۴۵)
جای بی مو از سر انسان
فرهنگ فارسی عمید
(قَ قَ)
پرنده ای است از پرندگان هند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ تُ)
قنقو. قیقو. قوتوقو. وی از امیران لشکر چنگیزخان بود. چنگیزخان قوتوقو نویان (شیکی قوتوقو) را با چند امیر دیگر با سی هزار مرد به محافظت راه غزنین و غرجستان و زابل و کابل بدان حدود فرستاده بود تا آن نواحی را به قدر امکان مسخر کنند و نیز قراول باشند تا خویشتن و پسرش تولوی خان به فتح ممالک خراسان از سر فراغت مشغول توانند بود. (جامعالتواریخ چ برزین ج 3 ص 119- 120 بنقل محمد قزوینی در حاشیۀ تاریخ جهانگشای جوینی چ لیدن ص 130)
لغت نامه دهخدا
بسریانی اسم دوقو است که تخم جزر بری باشد. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دوقوس. تخم گزربری. (ناظم الاطباء). تخم زردک دشتی، و معرب ذوقوست. تخم زردک صحرایی یا کوهی. دوقوا. طامل. بزرالجزر. تخم حویج. (یادداشت مؤلف). تخم جزر دشتی یاکوهی و لغتی است یونانی. (از منتهی الارب). تخم زردک صحرایی است و بیخ آن شقاقل است و گیاه آن را خرس گیاه خوانند چه خرس آن را بسیار دوست می دارد. این لغت یونانی است. (از آنندراج) (از برهان). گویند دوقو تخم کرفس بری است و خلاف است و به یونانی دوقوس خوانند وبهترین دوقو تازۀ زردرنگ بود. دوقو بول براند و حیض نیز، و مفتح سده بود و فضلهای بلغمی از سینه پاک کند و سرفه که به سبب آن بود زایل گرداند و گزندگی عقرب را نافع بود و شهوت باه برانگیزاند. (از اختیارات بدیعی) (از تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به صیدنۀ ابوریحان بیرونی و تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 163 شود
لغت نامه دهخدا
گویند حیوانی است دریایی که جند یعنی آش بچّه ها خصیۀ اوست و او را بیدستر گویند، گوشت آن حیوان صرع را نافع است، (آنندراج) (برهان)، قسمی از بیدستر که سگ آبی باشد، (ناظم الاطباء)، رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن شود، درخت صنوبر کبیر است که آن را ارزیر نامند، بخور خوشبو، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قو قَ / قِ)
به فتح قاف دوم به معنی قوقو است که تکمۀ کلاه و پیراهن و امثال آن باشد. (برهان) (آنندراج) :
چتر زرین چرخ یعنی مهر
افسر و قوقۀ کلاه تو باد.
؟ (از آنندراج).
رجوع به قوقو شود
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
مذکر حجل. (اقرب الموارد). کبک نر، سنگخوار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قطا. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
ابن عوف بن عمرو خزرجی. از طایفۀ ازد از قحطان و جد جاهلیت است. عباده بن صامت از نسل اوست. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 798)
نام پدر دوده ای است از انصار و آنان قواقله اند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
گیاهی است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قو قُ)
به اشباع قاف اول و ضم قاف دوم مصحف فوقس است و آن گیاهی است ازگونۀ جلبک از گروه جلبکهای خرمایی رنگ که دریازی است و تخته سنگهای دریایی را در اعماق کم میپوشاند. از این گیاه بمنظور استفاده از استخراج رنگ آنها و ساختن کودهای شیمیایی و استخراج ید هر ساله چند هزار تن استخراج میکنند. (فرهنگ فارسی معین در ماده فوقس)
لغت نامه دهخدا
(قُ بُ)
ده کوچکی است از بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت واقع در یکهزارگزی جنوب ساردوئیه و جنوب راه فرعی راین به ساردوئیه. سکنۀ آن 20 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
تخم گزر دشتی. تخم جزر بری. تخم زردک وحشی. دوقو
لغت نامه دهخدا
مرد نیک دراز،
مرغی است آبی درازگردن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)، کس زن، (منتهی الارب)، فرج زن، جای بی موی از سر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از قیاصرۀ روم، (منتهی الارب) (آنندراج)، نام پادشاهی است از شاهان روم، و دنانیر قوقیه بدو منسوب است، (المعرب جوالیقی ص 277)
لغت نامه دهخدا
خنثی، (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به قوبروس شود
قرنوس، طحلب را نامند، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
غلاف صدف. و به عقیدۀ بعضی اظفارالطیب است. (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
بانگ کردن ماکیان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
به یونانی زعفران را گویند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قوقوسی
تصویر قوقوسی
ققسی بنگرید به ققسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوقش
تصویر قوقش
تازی از ترکی باشه پابلند از مرغان شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوقص
تصویر قوقص
پارسی تازی گشته کوفج نام تیره ای در کوه های کرمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوقع
تصویر قوقع
لیسک (حلزون)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوقل
تصویر قوقل
کبک نر، سنگخوار از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوقه
تصویر قوقه
قوقو بنگرید به قوقو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوقی
تصویر قوقی
کرگدن دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرقو
تصویر قرقو
از ریشه پارسی کرکم (زعفران) زعفران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوقو
تصویر دوقو
یونانی تخم زردک تخم خرس گیا از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوقه
تصویر قوقه
تکمه گریبان، گوی گریبان، گوگه، گوک، گوکه، گوگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوقه
تصویر قوقه
((قِ))
تکمه کلاه و پیراهن، قوقو
فرهنگ فارسی معین