جدول جو
جدول جو

معنی قوسیا - جستجوی لغت در جدول جو

قوسیا
نام دارویی است که آن را به عربی قسط خوانند و بوی صبر از وی می آید، بخور کردن آن در زیر دامن درد رحم را نافع باشد، (برهان) (آنندراج)، قسطبحری است، (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به قسط شود
لغت نامه دهخدا
قوسیا
سریانی بستک (قسط) از گیاهان
تصویری از قوسیا
تصویر قوسیا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ماءالرماد. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قَ سَ)
تثنیۀ قوس در حالت نصبی و جری. (منتهی الارب) : ثم دنا فتدلی. فکان قاب قوسین اءو اءدنی، یعنی دو کمان عربی یا بقدر دو گز. (منتهی الارب) (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(قَ سَ)
ذوالقوسین. نام شمشیر حسان بن حصن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ سا)
شهرستانی است میان مصر و اسکندریه. (منتهی الارب). جزیره قوسنیا شهری است میان قاهره و اسکندریه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
حیوانی بحری که مسمی به قوقی است. (از فهرست مخزن الادویه). رجوع به قوقی شود
لغت نامه دهخدا
انفحه. (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
به لغت یونانی خاکستر را گویند، (برهان) (آنندراج)، ماءالرماد، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
جعده، (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
اسم رومی بسباسه است، (از تحفۀ حکیم مؤمن) (از مخزن الادویه)، رجوع به بسباسه شود
لغت نامه دهخدا
موضعی است به بلاد سرات. (منتهی الارب). شهری است در سرات. در این شهر عروه برادر ابوخراش هذلی بقتل رسید، و فرزند وی که نجات یافته بود دراین باره اشعاری دارد. رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
منسوب به قوس.
- روزهای قوسی، کوتاه ترین ایام در سال. (ناظم الاطباء).
- سرمای قوسی، نوعی از سرما که در فصل قوس باشد. رجوع به ترجمه محاسن اصفهان شود.
، هرچیز که به شکل و رنگ قوس قزح باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سی ی)
زمان دشوار. (منتهی الارب) (آنندراج). زمان صعب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
به شدت، جداً، شدیداً
فرهنگ واژه مترادف متضاد