جدول جو
جدول جو

معنی قوزیوند - جستجوی لغت در جدول جو

قوزیوند(قُوْ)
دهی است از دهستان روضه چای بخش حومه شهرستان ارومیه، سکنۀ آن 210 تن. آب آن از روضه چای. محصول آن غلات، توتون، انگور و حبوب. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جوراب و کش بافی است. راه مالرو دارد. به این ده قوزگوند نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پُ وَ)
بمعنی صریح باشد که در مقابل رمز و ایماست. (برهان). شاهدی برای این کلمه و معنی آن بدست نیامد و مجعول مینماید
لغت نامه دهخدا
(کو / کَ / کُو لی وَ)
یکی از دهستانهای بخش سلسله که در شهرستان خرم آباد واقع است. این دهستان در شمال غربی بخش قرار دارد و از مشرق به دهستان یوسف وند، از شمال به کوه گچ کن، از مغرب به بخش دلفان و از جنوب به سفیدکوه محدود است. دامنه و جلگه است و هوایی سردسیر دارد. آب آن از رودخانه های پیرمحمدشاه، تیمورسودی، چناره و چشمه های دیگر تأمین می شود. مرتفعترین قلل جبال در این دهستان عبارت است از: کوه گچ کن، سرخه کوه کوسه و سفیدکوه. این دهستان از 43 آبادی تشکیل شده و سکنۀ آن در حدود 8500 تن است. قرای مهم آن عبارت است از: فیروزآباد، آب باریک، زیریان و علم. سکنه این دهستان از طایفۀ کولیوند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کو / کَ / کُو لی وَ)
یکی از طوایف چهارگانه از ایلهای کرد پیشکوه است که تقریباً مرکب از 350 خانوار است و در الیشتر و کناررود خانه سیمره سکنی ̍ دارند. این طایفه سابقاً 2500خانوار بوده اند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 63)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مرزوق. صاحب روزی، بهره مند. متمتع. فرخ. پیروز:
از دل شاه جهان روزیمند
از تن و جان جهان برخوردار.
فرخی.
شبدیز روزیمند و مبارک بود.
(نوروزنامه).
ز بخت یافته داد و ز تخت گشته بکام
ز ملک روزیمند و ز عمر برخوردار.
مسعودسعد.
، روزی دهنده. روزی بخش:
ترا بداده خدا این جهان و نیکو داد
بزرگ کرد ترا زآنکه هست روزیمند.
رودکی.
آنکه دستش بدادن روزی
آمد اندر زمانه روزیمند.
انوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از دهستان بخش هرسین شهرستان کرمانشاه، واقع در 12 هزارگزی باختر هرسین و 3 هزارگزی جنوب شوسه هرسین به کرمانشاه، کنار رود هرسین. این دهکده در دره واقع و هوای آن سردسیر است. 103 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه هرسین. محصول آنجا غلات، حبوبات. شغل اهالی زراعت است. راه دهکده مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
از یونانی کونیون شوکران. قونین. رجوع به قونین شود، مسحوقونیا و زبدالبحر و خیربوا. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
دم است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
غراب بزرگ سیاه. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
گشنیز را گویند و کزبره همان است، (برهان) (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به قورمایون شود، خشخاش، عاقرقرحا، به اصطلاح اهل دمشق عود قرح جبلی، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
بر وزن، ریوند، بمعنی قاوند است که پیه قاوندی باشد و آن روغنی باشد منجمد که از دانه گیرند، مانند فندق. درد پشت و سرفۀ کهنه را که مادۀ آن از سردی باشد نافع است و تخم قیوندی که در کتب طبی نوشته اند همان است. (برهان)
لغت نامه دهخدا
شوکران. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به قونین شود
لغت نامه دهخدا
(زی وَ)
دهی است از دهستان چمچمال بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان، سکنۀ آن 80 تن. آب آن از رود خانه گاماسیاب و دینور و محصول آن غلات، چغندرقند، حبوب، توتون و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قوریون
تصویر قوریون
یونانی تازی گشته گشنیز از گیاهان گشنیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قونیون
تصویر قونیون
یونانی تازی گشته شوکران از گیاهان شوکران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیوند
تصویر قیوند
قاوند بنگرید به قاوند
فرهنگ لغت هوشیار