معنی قورول - جستجوی لغت در جدول جو

قورول

لغت نامه دهخدا

قوروغ

رجوع به قوروق و قرق شود

لغت نامه دهخدا

قورولتای

مجمع عظیم بود که برای مشاوره و کنکاش انعقاد یابد، (سنگلاخ)، رجوع به قوریلتای شود

لغت نامه دهخدا

قورل

(رَ)

از یونانی کرالیون بمعنی بسد. مرجان. قورالیون. قرالیون. رجوع به این دو کلمه شود

لغت نامه دهخدا

قرول

(قُ)

مرجان سرخ را گویند، و به فارسی بسد. (فرهنگ دزی) (آنندراج) (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

کورول

کرسی یا صندلی قضات درجه اول روم و به قول تیت لیو مورخ رومی، علامت سلطنت بود و رومیها آن را از مردم اتروسک اقتباس کرده بودند، (از ایران باستان ج 3 ص 2451)، رجوع به کورولیس شود

لغت نامه دهخدا

قوروت

کشک، (سنگلاخ)، قروت، رجوع به آن دوشود، امر است از خشک کردن، (سنگلاخ)

لغت نامه دهخدا

قوروق

(قُ)

دهی است از دهستان ولدیان بخش حومه شهرستان خوی، سکنۀ آن 544 تن. آب آن از رود قطور. محصول آن غلات و حبوب. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جوراب بافی است. راه شوسه دارد و اتومبیل از آن می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)

لغت نامه دهخدا

قوروق

خشک،
غوره که آن را به عربی حصرم خوانند، (سنگلاخ)، منع و حراست و به این معنی بدون اشباع مستعمل است، (سنگلاخ ص 286)، رجوع به قورق و قرق شود

لغت نامه دهخدا

قورال

رجوع به قورالن شود

لغت نامه دهخدا

قؤول

(قَ ئو)

گوینده. (منتهی الارب). قائل. ج، قول. (اقرب الموارد). رجوع به قائل شود

لغت نامه دهخدا

قؤول

(قُ ئو)

جمع واژۀ قائل. (اقرب الموارد). رجوع به قائل شود

لغت نامه دهخدا

حصارپائین وقورولو

(حِ؟)

دهی است جزء دهستان تاررود بخش حومه شهرستان دماوند. واقع در هفت هزارگزی جنوب دماوند و 1500گزی جنوب راه شوسۀ تهران به دماوند. ناحیه ای است واقع در دامنه سردسیر. دارای 350 تن سکنه میباشد. ترکی و فارسی زبانند. از رود خانه تاررودمشروب میشود. محصولات آنجا غلات، بنشن، سیب زمینی و اقسام میوه جات سردسیری. اهالی به کشاورزی و جاجیم، گلیم بافی گذران میکنند. مزرعۀ حسین آباد جزء این ده است. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)

لغت نامه دهخدا

قوروق

منع کرده شده ممنوع، جایی که ورود اشخاص غیر مجاز در آن قدغن باشد، یا قورق شدن، منع شدن ممنوع بودن: قورق شد گفتگوی می بدان نحو که ساقی نامه شد از نسخه ها محو

فرهنگ لغت هوشیار

قرول

دیدبانی که در برج و باروی اطراف شهر و جاده ها بمراقبت پردازد، سربازی که در محلی بکشیک پردازد نگاهبان مستحفظ پاسدار، میر کشاری که صید را از دور ببیند و تشخیص دهد، فوجی که از پیش رود مقدمه طلایع طلایه جلودار یا پیش قراول

فرهنگ لغت هوشیار

قورال

لاتینی تازی گشته بسد (مرجان) مرجان

فرهنگ لغت هوشیار

قوروت

ترکی کشک کشک

فرهنگ لغت هوشیار

معنی قورول - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما