دهی است از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه، سکنۀ آن 657 تن. آب آن از چشمه سار و قنات. محصول آن غلات، حبوب، بادام و برزک. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه، سکنۀ آن 657 تن. آب آن از چشمه سار و قنات. محصول آن غلات، حبوب، بادام و برزک. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان سهندآباد بخش بستان آباد شهرستان تبریز، واقع در 28 هزارگزی جنوب بستان آباد و 30 هزارگزی راه شوسۀ تبریز - بستان آباد. آب آن از رود سهندآباد و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان سهندآباد بخش بستان آباد شهرستان تبریز، واقع در 28 هزارگزی جنوب بستان آباد و 30 هزارگزی راه شوسۀ تبریز - بستان آباد. آب آن از رود سهندآباد و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
از قور مخفف قوران بمعنی سلاح و چی. سلاح دار. (سنگلاخ). (آنندراج) (ناظم الاطباء). رئیس جبه خانه. جبه پوش. (ناظم الاطباء). و در لغات ترکی قورچی بمعنی اهتمام کننده دربار پادشاه نوشته شده. (آنندراج). تلفظ صحیح آن ابتدا بایستی کرچی باشد که بمعنی تیرانداز (با کمان) است از ریشه کر ’ترکش دار’. (سازمان اداری حکومت صفوی بنقل از مقدمه الادب پوپ چ لنینگراد 1938 میلادی ص 445 و دلاواله ص 766 تحت نام Corci). قورچیان یعنی بازماندگان سواران عشیره ای و ایلیاتی سابق. آنان مانند مخازن اسلحه متحرک به کمان وتیر و شمشیر و خنجر و تبر و سپر مسلح بودند. کلاه اصلی این جنگجویان ترکمان که بهمان مناسبت نام قزلباش گرفته بودند کلاهی سرخ بود، دارای زرهی زنجیردار که بر گونه ها می افتاد. سبیل های بلند نیز از مشخصات قورچیان بود. (سازمان اداری حکومت صفوی) : در همان روز قورچیان در عمارت پادشاهی وی را [ابونصر طبیب با سوء احوال بقتل آوردند. (نامۀ دانشوران)
از قور مخفف قوران بمعنی سلاح و چی. سلاح دار. (سنگلاخ). (آنندراج) (ناظم الاطباء). رئیس جبه خانه. جبه پوش. (ناظم الاطباء). و در لغات ترکی قورچی بمعنی اهتمام کننده دربار پادشاه نوشته شده. (آنندراج). تلفظ صحیح آن ابتدا بایستی کرچی باشد که بمعنی تیرانداز (با کمان) است از ریشه کر ’ترکش دار’. (سازمان اداری حکومت صفوی بنقل از مقدمه الادب پوپ چ لنینگراد 1938 میلادی ص 445 و دلاواله ص 766 تحت نام Corci). قورچیان یعنی بازماندگان سواران عشیره ای و ایلیاتی سابق. آنان مانند مخازن اسلحه متحرک به کمان وتیر و شمشیر و خنجر و تبر و سپر مسلح بودند. کلاه اصلی این جنگجویان ترکمان که بهمان مناسبت نام قزلباش گرفته بودند کلاهی سرخ بود، دارای زرهی زنجیردار که بر گونه ها می افتاد. سبیل های بلند نیز از مشخصات قورچیان بود. (سازمان اداری حکومت صفوی) : در همان روز قورچیان در عمارت پادشاهی وی را [ابونصر طبیب با سوء احوال بقتل آوردند. (نامۀ دانشوران)
در تداول عامه، آلت زن. بیشتر در مقام اشاره به دختران خردسال به کار رود، هرگاه مقصود ناز دادن و به تحسین یاد کردن از آن باشد. (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
در تداول عامه، آلت زن. بیشتر در مقام اشاره به دختران خردسال به کار رود، هرگاه مقصود ناز دادن و به تحسین یاد کردن از آن باشد. (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
لقب محمدبیگ ولد اسلمس بیگ ساروفچی باشی، از هواخواهان شاه عباس بزرگ است که به سال 997 هجری قمری با چندتن دیگر در شاهرود بسطام مرشد قلیخان استاجلو را کشتند، محمدبیگ ساروقچی بپاس این کار به داروغگی اصفهان منصوب گردید، رجوع به عالم آرای عباسی چ امیرکبیر ج 1 ص 401 شود
لقب محمدبیگ ولد اسلمس بیگ ساروفچی باشی، از هواخواهان شاه عباس بزرگ است که به سال 997 هجری قمری با چندتن دیگر در شاهرود بسطام مرشد قلیخان استاجلو را کشتند، محمدبیگ ساروقچی بپاس این کار به داروغگی اصفهان منصوب گردید، رجوع به عالم آرای عباسی چ امیرکبیر ج 1 ص 401 شود
دهی است ازدهستان کاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه، در 40هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 14000گزی خاور شوسۀ مراغه به میاندوآب واقع و کوهستانی و معتدل است، 141 تن سکنه دارد، آب آن از رود خانه لیلان و محصول آن غلات، نخودو شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است ازدهستان کاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه، در 40هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 14000گزی خاور شوسۀ مراغه به میاندوآب واقع و کوهستانی و معتدل است، 141 تن سکنه دارد، آب آن از رود خانه لیلان و محصول آن غلات، نخودو شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز، سکنۀ آن 428 تن. آب آن از چشمه و رودخانه. محصول آن غلات، حبوب، پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز، سکنۀ آن 428 تن. آب آن از چشمه و رودخانه. محصول آن غلات، حبوب، پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
نوکر و خدمتکار. (آنندراج) (غیاث) : قولقچی اگر سرشتۀ آب بقاست چون ماه نوش کجی عیان از سیماست در دهر ندیدیم بغیر از قاشق خدمتکاری که دست او باشد راست. شفیع اثر (از آنندراج و غیاث). قوللوقچی. خدمتکار. (از: قوللوق، بندگی و خدمت + چی). (از سنگلاخ). رجوع به قلﱡقچی شود
نوکر و خدمتکار. (آنندراج) (غیاث) : قولقچی اگر سرشتۀ آب بقاست چون ماه نوش کجی عیان از سیماست در دهر ندیدیم بغیر از قاشق خدمتکاری که دست او باشد راست. شفیع اثر (از آنندراج و غیاث). قوللوقچی. خدمتکار. (از: قوللوق، بندگی و خدمت + چی). (از سنگلاخ). رجوع به قُلﱡقْچی شود
دهی است از دهستان ولدیان بخش حومه شهرستان خوی، سکنۀ آن 544 تن. آب آن از رود قطور. محصول آن غلات و حبوب. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جوراب بافی است. راه شوسه دارد و اتومبیل از آن می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان ولدیان بخش حومه شهرستان خوی، سکنۀ آن 544 تن. آب آن از رود قطور. محصول آن غلات و حبوب. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جوراب بافی است. راه شوسه دارد و اتومبیل از آن می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
شاه محمد، شعر فارسی و ترکی را خوب میگوید، این مطلع او راست: بقصد خون من برخاست باهر کس که بنشستم بجان من بلایی راست شد با هرکه پیوستم، (مجالس النفائس ص 167)
شاه محمد، شعر فارسی و ترکی را خوب میگوید، این مطلع او راست: بقصد خون من برخاست باهر کس که بنشستم بجان من بلایی راست شد با هرکه پیوستم، (مجالس النفائس ص 167)
محصل منع. (آنندراج). قرق کننده. منعکننده. آنکه مأمور قرق کردن شکارگاه شاه است تا دیگری در آنجا صید نکند: قرقچی سلطان شریعت است. (رفیع واعظ، در صفت ماه رمضان، از آنندراج). رجوع به قرق شود
محصل منع. (آنندراج). قرق کننده. منعکننده. آنکه مأمور قرق کردن شکارگاه شاه است تا دیگری در آنجا صید نکند: قرقچی سلطان شریعت است. (رفیع واعظ، در صفت ماه رمضان، از آنندراج). رجوع به قُرُق شود
ترکی زینه ساز، جندار سرباز، سالار زینه خانه کسی که در زراد خانه کار کند اسلحه ساز: در میانه است گروه از یساولان و قورچیان معتبر و ایشیک آقاسیان 00000 و جمعی کثیر از هر طبقه و هر طایفه بودند، رئیس جبه خانه رئیس اسلحه خانه، سرباز جاندار
ترکی زینه ساز، جندار سرباز، سالار زینه خانه کسی که در زراد خانه کار کند اسلحه ساز: در میانه است گروه از یساولان و قورچیان معتبر و ایشیک آقاسیان 00000 و جمعی کثیر از هر طبقه و هر طایفه بودند، رئیس جبه خانه رئیس اسلحه خانه، سرباز جاندار
منع کرده شده ممنوع، جایی که ورود اشخاص غیر مجاز در آن قدغن باشد، یا قورق شدن، منع شدن ممنوع بودن: قورق شد گفتگوی می بدان نحو که ساقی نامه شد از نسخه ها محو
منع کرده شده ممنوع، جایی که ورود اشخاص غیر مجاز در آن قدغن باشد، یا قورق شدن، منع شدن ممنوع بودن: قورق شد گفتگوی می بدان نحو که ساقی نامه شد از نسخه ها محو