جدول جو
جدول جو

معنی قوربیگی - جستجوی لغت در جدول جو

قوربیگی
(بَ)
مرکب از کلمه قور بمعنی اسلحه و بیگی. رئیس قورخانه. (ناظم الاطباء). داروغۀ سلاح خانه. (آنندراج) : خواجه معین الدین مشهور به شاه غازی... در سر کار شاه عالم سلطان محمد معظم بخدمت قوربیگی که اولین پایۀ علو درجات صوریست سربلندی دارد. (مرآه الخیال). رجوع به قور شود
لغت نامه دهخدا
قوربیگی
ترکی زینه دار سمت داروغه سلاح خانه، داروغه سلاخ خانه
تصویری از قوربیگی
تصویر قوربیگی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
دیدن از دور، در پزشکی حالت چشم که دور را بهتر از نزدیک ببیند، کنایه از دوراندیشی
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
دهی است از دهستان سملقان بخش بانۀ شهرستان بجنورد. 105 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(صَ فَ)
دهی است از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه. در 13هزارگزی شمال خاوری ارومیه. یک هزار و پانصد گزی باختر راه ارابه رو آده به ارومیه. جلگه. معتدل مالاریائی. سکنه 265 تن. آب آن از چشمه و نازلوچای. محصول آنجا غلات، توتون، کشمش، حبوبات، چغندر. شغل اهالی زراعت، صنایع دستی، جوراب بافی است. راه ارابه رو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
صفت و حالت دوربین، دیدن موجودات از فاصله دور، دیدن دور بهتر از نزدیک، مآل اندیشی و عاقبت اندیشی و بصیرت، (ناظم الاطباء)، صفت و حالت دوراندیش، دوراندیشی، آخربینی، تدبیر درکارها، (یادداشت مؤلف) :
تو از شهامت و کیاست و دوربینی و فراست او خبر نداری، (سندبادنامه ص 289)، و بسا زیرک و دانا که ازدوربینی در کارهای صعب افتاده اند، (سندبادنامه ص 309)،
چاهی آنگاه سرگشاده به پیش
چون ندیدی به دوربینی خویش،
نظامی،
رجوع به دوربین شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نگهبانی قوش. محافظت قوشهای شکاری. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
ترکی فرمانداری فرماندار در زمان صفویان منصب و شغل قول بیگ، قول بیگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوش بیگی
تصویر قوش بیگی
ترکی باشه گری، باشه داری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
كاميرا
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
Farsightedness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
hypermétropie
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نام مرتعی واقع در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
hipermetropía
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
দূরদৃষ্টি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
дальнозоркость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
Weitsichtigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
далекозорість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
dalekowzroczność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
远视
دیکشنری فارسی به چینی
دوربینی، دوربین دوچشمی، تلسکوپی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
دوربینی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
สายตายาว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
ipermetropia
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
kuona mbali
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
hipermetropi
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
원시
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
遠視
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
רוחקְוִי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
दूरदृष्टि
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
hipermetropia
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
verziendheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
rabun jauh
دیکشنری فارسی به اندونزیایی