جدول جو
جدول جو

معنی قوجیه - جستجوی لغت در جدول جو

قوجیه
بمعنی قاسه است و قاسه به سریانی حلیون است. (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توجیه
تصویر توجیه
آوردن دلیل برای اثبات درست بودن کاری، دلیلی که به این منظور آورده می شود، در علوم ادبی در قافیه، حرکت ماقبل حرف روی اعم از فتحه یا ضمه یا کسره، مثل کسرۀ دال و گاف در کلمۀ دل و گل، در ادبیات در فن بدیع سخن گفتن به نوعی که محتمل دو معنی ضد هم باشد، محتمل الضدین
فرهنگ فارسی عمید
(اَ یَ)
جمع واژۀ وجاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به وجاء شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
شهری است بزرگ به روم. (منتهی الارب). ابن هروی گوید: قبر افلاطون حکیم در این شهر در کنیسۀ نزدیک جامع است. (از معجم البلدان). از اقلیم پنجم است طولش از جزایر خالدات ’سه مه’ و عرض از خط استوا ’ما’. شهری بزرگ است از کوره قپادق. سلطان قلج ارسلان در آنجا قلعه ای ساخت از سنگ تراشیده و در آن قلعه جهت نشست خود ایوانی عظیم برآورد. چون خرابی بحال قلعه و باروی قونیه راه یافت، سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی و امرای او تجدیدعمارت باروی شهر کردند. این شهر عمارات عالی و دوازده دروازه دارد و بر فراز هر یک کوشکی قلعه ای شکل است، هوایش معتدل است و آبش از جبال و بر آن آب در دروازه جهت مظهر آب گنبدی عظیم ساخته اند چنانکه بر بیرون گنبد سیصد و چند لوله آب جاری است در ارتفاعاتش غله و پنبه و دیگر حبوب بسیار و نیکو باشد، باغستان فراوان دارد به دو طرف یکی بجانب صحرا و آن اکنون خراب است و دیگری به جانب کوه در پای قلعۀ کوله و آن معمور است، انگور و میوه به انواع از او حاصل شود. از میوه هایش زردآلو بغایت شیرین و آبدار میباشد و چون شهربر سرحد قرامان است، همیشه از ایشان بزحمت باشند و پیوسته پاس دارند و از مزار اکابر تربت مولانا جلاالدین (مولوی رومی) آنجاست. (نزهه القلوب ج 3 ص 97، 98)
لغت نامه دهخدا
(هی یَ)
مؤنث قوهی. نسبت است به قوهستان معرب کوهستان. (المعرب جوالیقی ص 264). رجوع به قوهی شود
لغت نامه دهخدا
(قی یَ / یِ)
دینارهای مضروب قیصر روم بدان جهت که نامش (نام قیصر) قوق بوده. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دنانیر قوقیه از سکه های قیصر است بدان جهت که او را قوق مینامیدند. (از اقرب الموارد). و در حدیث عبدالرحمان بن ابی بکر آمده است:هنگامی که خواستند با یزید در ایام زندگانی معاویه بیعت کنند: جئتم بها هرقلیه و قوقیه، یعنی بیعت با پسران ملوک سنت پادشاهان روم و عجم است. (النقود العربیه ص 124، 162). و از درهم ها که در آغاز انتشار اسلام رواج داشت قوقیه بود. مصحف فوقیه قیصر فوقایا (فوق). (النقود ص 24). منسوب به امپراتور فوکاس امپراتور بیزانس (602- 610 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(قِ یَ)
توانایی. ضد ضعف. (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(قَ لی یَ)
شور وغوغا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زوجیه
تصویر زوجیه
شویی شوهری، جفتایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
روی فرا گردانیدن، روی سوی کسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قولیه
تصویر قولیه
سوروغوغا غوغاپارسی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
((تُ))
کسی را به سوی دیگری فرستادن، نیک بیان کردن مطلبی، سعی در موجه جلوه دادن کار یا حرف نابجا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
درست انگاری، روایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
مبرّرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
Justification
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
justification
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
оправдание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
정당화
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
جواز , جواز
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
যুক্তিসঙ্গততা , সাফাই
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
uhalali, uhalalishaji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
haklılık, haklı çıkarma
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
הצדקה , הצדקה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
正当化 , 正当化
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
Rechtfertigung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
औचित्य , औचित्य
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
justifikasi, pembenaran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
การพิสูจน์ , การให้เหตุผล
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
justificación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
giustificazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
justificação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
辩护 , 辩解
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
uzasadnienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
обґрунтування , виправдання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
rechtvaardiging
دیکشنری فارسی به هلندی