جدول جو
جدول جو

معنی قهیبه - جستجوی لغت در جدول جو

قهیبه(قَ بَ)
مرغی است. (منتهی الارب). یک نوع مرغی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یِ بَ)
تخم مرغ. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ هَِ بَ)
سپید که بر وی تیرگی باشد. (منتهی الارب). رجوع به قهب شود، کوه بزرگ و گویند دراز، شتر کهنسال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قهب شود
لغت نامه دهخدا
(قَبَ)
مؤنث قهب بمعنی سپید که بر وی تیرگی باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قهب شود
لغت نامه دهخدا
(قُ بَ)
سپیدی مایل به تیرگی. و قال الاصمعی غبره الی سواد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قهبه و قهب شود
لغت نامه دهخدا
(مَهَْ یَ بَ)
آنچه سبب ترس است. هذا الشی ٔ مهیبه لک، آن چیز سبب ترس تو است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ذُ هََ بَ)
مصغر ذهب. زرک. پارگکی زر
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ)
بئر سهیبه، چاه دورتک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ هََ بَ)
پیکان سه شاخه یا تیر خرد مقرطس. قهوباه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قهوباه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
آن جزء گوشت دار مابین گردن و شانه، سینه و بر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ بَ)
شیر گوسفند و شیر شتر یا شیر بز و شیر میش به هم آمیخته، گروه: جأوا بقطیبتهم، ای بجماعتهم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ بَ)
دستۀ موی پیچیده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، میان دو پیوند نی. (منتهی الارب). انبوبه. (اقرب الموارد). ج، قصائب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ صَ بَ)
یوم قصیبه، روزی است تاریخی مر عمرو بن هند را بر تمیم. (مجمع الامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
(قَ بَ)
بنت زید. از صحابیان است. (منتهی الارب). صحابه کسانی هستند که با حضرت محمد (ص) زیسته اند، تعالیم او را به خوبی درک کرده اند و در مسیر نشر دین اسلام کوشیده اند. شناخت ویژگی های اخلاقی و تاریخی این افراد برای پژوهشگران اسلامی اهمیت بسزایی دارد. واژه ’صحابی’ نشان دهنده نزدیکی معنوی و تاریخی با پیامبر است.
بنت عبدالله بن وهب. از تابعان است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ بَ)
بنت محمد بن ابوبکر صدیق رضی الله عنه است. و گروهی او را قرینه خوانند ولی قریبه درست است. (اللباب فی تهذیب الانساب). رجوع به قرینه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ تَ بَ)
ابن مسلم باهلی وی در زمان عبدالملک بن مروان (65 -85 ه. ق.) از طرف حجاج بن یوسف به حکومت خراسان منصوب شد. حجاج به سال 85 یزید بن مهلب را از خراسان معزول کرد و خراسان قتیبه بن مسلم را داد. در زمان ولید بن عبدالملک مروان قتیبه از خراسان به ترکستان رفت و سکندریه را با جنگ گرفت و به سال 87 از آنجا خواستۀفراوان آورد و بتان زرین و سیمین و از آن جمله بت زرین بود دویست و پنجاه هزار مثقال، همه بتان را بگداخت و بر لشکر بخش کرد بعد از آن بخارا و سمرقند و سغد و جاج و فرغانه که شهرستان آن را کاشان خوانند و خوارزم و دیگر ولایات ترک در فرمان خود آورد و به خراسان آمد و مرو دارالملک ساخت. در زمان سلیمان بن عبدالملک قتیبه با قوم کاشعر تمیمی به جزیت صلح کرد و بر سلیمان عاصی شد و لشکر بر او بیرون آمدند وکیعبن ابی شوریر تمیمی را بر خود امیر کردند وکیع با قتیبه جنگ کرد و کشته شد و از آن همه لشکر که با او بودند یک کس بیش نرست. سلیمان در عراقین و خراسان و ترکستان با قتیبه جنگ کرد. قتیبه در ترکستان فتح ها کرد و قلاع و بلاد مسخر گردانید و فتح گرگان و طبرستان که هیچ پادشاه از اکاسره و خلفای اسلام را دست نداده بود او رامیسر شد و چندان خواسته یافت که هزار هزار دینار زرسرخ خمس آن بود و در این معنی نامه ای به سلیمان می نوشت. وزیرش صالح بن عبدالله گفت ذکر مبلغ مکن مبادا بر تو حجت نشیند. وی بنوشت و بعد از مرگ سلیمان از آن زحمت دید. (تاریخ گزیده چ لندن ص 272، 273، 276، 277، 839). دوران خلافت عبدالملک و حکومت عمال ستم پیشۀ او یعنی حجاج بن یوسف ثقفی و قتیبه بن مسلم باهلی زمان شدت تعصب عربی و دورۀ محنت و خواری مسلمین غیرعرب است، مظالم بیست سالۀ حجاج و خونریزیها و خانمانسوزیهای قتیبه در خراسان و ماوراءالنهر تسلط عربی یعنی بنی امیه را که هنوز درست در این نواحی ریشه ندوانیده بود قوت داد و بسیاری از ایرانیها و آثار و کتب ایشان را یا به اسم ملت پرستی و ایران دوستی و یا بنام طرفداری از مخالفین بنی امیه نابود ساخت. (خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 63 و 64). و رجوع شود به احوال و اشعار رودکی سمرقندی ص 254، 255، 256، 257، 258
لغت نامه دهخدا
تصویری از قصیبه
تصویر قصیبه
بندنی، دسته موی چیده، گیسوی بافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قهبه
تصویر قهبه
سپیدچرک ماچه خر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیبه
تصویر هیبه
هیبت در فارسی ترس بیم، پرهیز، بزرگی شکوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطیبه
تصویر قطیبه
شیر در هم، گروه
فرهنگ لغت هوشیار
دندانه ی شانه
فرهنگ گویش مازندرانی