جدول جو
جدول جو

معنی قهندزی - جستجوی لغت در جدول جو

قهندزی
(قَ هََ دَ / قُ هَُ دَ)
نسبت است به قهندز. (از معجم البلدان). رجوع به قهندز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هندسی
تصویر هندسی
مربوط به هندسه، معمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هندوی
تصویر هندوی
از مردم هند، هندی، زبانی از شاخۀ زبان های هند و ایرانی که در هند رایج است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قهندز
تصویر قهندز
دژ کهن، قلعۀ کهن
فرهنگ فارسی عمید
(قَ لَدَ)
تیره ای از شعبه الیاس از تقسیمات دشمنزیاری ایلات کهکیلویه فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ یَ)
دهی است از دهستان برکال بخش خلیل آباد شهرستان کاشمر، سکنۀ آن 222 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه و میوه جات است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ دِ)
شغل و حرفۀ مهندس. رجوع به مهندس شود
لغت نامه دهخدا
(لِ هََ دَ / دِ)
حالت و چگونگی لهنده
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ دَ / دِ)
دهش و عطیه و موهبت و سخاوت و کرم و بذل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ دَ ری یَ)
دهی است از دهستان گدارچین بخش هندیجان شهرستان خرم شهر، واقع در 40هزارگزی شمال خاوری هندیجان و یکهزارگزی اتومبیل رو بهبهان به هندیجان. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 120 تن است. آب آن از رود خانه زهره و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و حشم داری است. راه در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ شریفات هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ دَ)
شغل وحرفۀ قلندر. صفت قلندر. چگونگی قلندر:
مستی و قلندری و گمراهی به
یک جرعۀ می ز ماه تا ماهی به.
خیام.
پندحکیم بیش از این در من اثر نمیکند
کیست که برزند یکی زمزمۀ قلندری.
سعدی.
بلای عشق تو بنیاد زهد و بیخ ورع
چنان بکند که صوفی قلندری آموخت.
سعدی.
نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که سر بتراشد قلندری داند.
حافظ.
- قلندری وار، بسان قلندری. بمانند قلندری:
ساقی قدحی قلندری وار
درده بمباشران هشیار.
سعدی.
، قسمی خیمۀ خرد. قسمی از چادر و خیمۀ یک دیرکی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ هََ دَ / قُ هََ دَ)
در اصل معرب کهن دژ بمعنی قلعۀ باستانی است و اینک به قلعه های تکی که در شهرهای غیرمشهور هست اطلاق میگردد، مانند قهندز سمرقند، قهندز بخاری، قهندز بلخ، قهندز مرو و قهندز نیشابور. گروهی از محدثان ببرخی از این قلعه ها منسوبند. (از معجم البلدان). چهار موضعند و این کلمه معرب است، زیرا در کلام عرب دال و پس از آن بدون فاصله زاء نباشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
قصبه ای به خطّۀ اپیر قدیم در جهت یانیه میان مولوسیده و تسپروتیا بر ساحل آکرون که امروز به مارغلیج معروفست و در آنجا شهری قدیم بوده که اکنون خرابست و نزدیک خرابۀ آن شهر قریه ای بنام کاستری است
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلندری
تصویر قلندری
به شیوه کلندر، چادرتک دیرک
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته هندچکی هندسی منسوب به هندسه. یا اشکال هندسی. شکلهایی که درعلم هندسه ازآنها بحث شود مانند: مثلث مربع مربع مستطیل لوزی ذوزنقه کثیرالاضلاع دایره: و اما فایده آنک دایره را از میان دیگر اشکال هندسی برگزیدند و موضع بحور گردانید آنست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهندگی
تصویر دهندگی
دهش و عطیه و موهبت و سخاوت و کرم
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کهندژ کلات شهرارگ قلعه قدیمی ارک شهر: نماز خفتن بگزارده اریاق را از طارم بقهندز بردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قندلی
تصویر قندلی
بلوت اسپی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قندچی
تصویر قندچی
پانیذگر پانیذفروش فروشنده قند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهندز
تصویر مهندز
اندازه گیرنده در کاریز و بنا و زمین
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به هندو. ازمردم هندو، زبا مردم هند هندی: گفت نامه ای ازهندوستان بیاورد آنکه برزویه طبیب از هندوی به پهلوی گردانیده بود. توضیح گاه بجای هندی (منسوب به هند) آید: ... بدل وی فندق هندوی و کنجد سپید و شکر طبرزد... یا هندوی اژدها. شمشیر هندی. یا هندوی نذر. برات حواله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قهندز
تصویر قهندز
((قُ هَ دَ))
کهن دژ، دژ قدیمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سهندگی
تصویر سهندگی
آلرژی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مهندسی
تصویر مهندسی
کارشناسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مهندی
تصویر مهندی
اهمیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
دیوانی
فرهنگ واژه فارسی سره
بی قیدی، تصوف، درویشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
Geometric
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نوعی کفش از جنس پوست و چرم گاو
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
geométrico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
geométrico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
geometryczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
геометрический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
геометричний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هندسی
تصویر هندسی
geometrisch
دیکشنری فارسی به هلندی