جدول جو
جدول جو

معنی قهندز - جستجوی لغت در جدول جو

قهندز
دژ کهن، قلعۀ کهن
تصویری از قهندز
تصویر قهندز
فرهنگ فارسی عمید
قهندز
(قَ هََ دَ / قُ هََ دَ)
در اصل معرب کهن دژ بمعنی قلعۀ باستانی است و اینک به قلعه های تکی که در شهرهای غیرمشهور هست اطلاق میگردد، مانند قهندز سمرقند، قهندز بخاری، قهندز بلخ، قهندز مرو و قهندز نیشابور. گروهی از محدثان ببرخی از این قلعه ها منسوبند. (از معجم البلدان). چهار موضعند و این کلمه معرب است، زیرا در کلام عرب دال و پس از آن بدون فاصله زاء نباشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قهندز
پارسی تازی گشته کهندژ کلات شهرارگ قلعه قدیمی ارک شهر: نماز خفتن بگزارده اریاق را از طارم بقهندز بردند
فرهنگ لغت هوشیار
قهندز
((قُ هَ دَ))
کهن دژ، دژ قدیمی
تصویری از قهندز
تصویر قهندز
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ هََ دَ / قُ هَُ دَ)
نسبت است به قهندز. (از معجم البلدان). رجوع به قهندز شود
لغت نامه دهخدا
(پَ دِ)
تصحیف پهندر. رجوع به پهندر شود: فضلویه خروج کرد و او را بگرفت و بقلعۀ پهندز محبوس کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 166). و ابوغانم پسر عمیدالدوله چون بر قلعۀ پهندز بود خراب کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 133)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ یَ)
دهی است از دهستان برکال بخش خلیل آباد شهرستان کاشمر، سکنۀ آن 222 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه و میوه جات است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ دِ)
اندازه گیرنده در کاریز و بنا و زمین. (منتهی الارب). مهندس. رجوع به مهندس شود. جوالیقی در المعرب (ص 11) گوید: در کلام عرب حرف زاء بعد از دال نباشد مگر دخیل چنانکه هنداز و مهندز، که زاء به سین تبدیل کرده مهندس گفته اند
لغت نامه دهخدا
(قُ دُ)
نام جانوری است شبیه به روباه و بعضی گویندجانوری است شبیه به سگ و در ترکستان بسیار است و بعضی دیگر گویند سگ آبی است و آش بچه ها که جند بیدسترباشد، خصیۀ اوست. (برهان). قندز = قندوز ترکی. (فهرست مخزن الادویه) قندس. (فرهنگ دزی). کندس = کندز (تفس). کاستر (سگ آبی، کلب الماء - بیدستر). (دزی ج 2 ص 410 از حاشیه برهان چ معین) ، پوستی که سلاطین پوشند و کلاه نیز سازند گویند پوست همان جانور است، یکی از نام های شراب. (برهان) (آنندراج). می و شراب. (ناظم الاطباء) ، کنایه از شب تاریک چه قندز شب، سیاهی شب را گویند و هر گاه گویند ’با قندز آرد’، مراد آن باشد که به شب آورد و شب شود همچنان که قاقم کنایه از روز است. (برهان) (آنندراج) :
صبح فنک پوش را ابر زره در قبا
برده کلاه زرش قندز شب را ز تاب.
خاقانی (دیوان ص 42 از حاشیۀ برهان چ معین).
- قندزسنجاب رنگ، کنایه از آسمان و روزگار. (انجمن آرای ناصری) :
تات چو قندز نکند خانه تنگ
بگذر ازین قندز سنجاب رنگ
لغت نامه دهخدا
(قَ دِ تَ)
نام ولایتی است نزدیک بظلمات. (برهان). مخفف قهندز، معرب کهن دز است. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به قندوز شود
لغت نامه دهخدا
سوختۀ قهندزی. در نفحات جامی آمده است: شیخ الاسلام گفت که با منصور سوخته پیری بود درقهندز وقتی خویشتن را فرا سوختن داد و نه بسوخت از بهر او او را سوخته نام کردند مردی صادق بود - انتهی. و نویسندگان نامۀ دانشوران آورده اند که در اواخر مائۀ چهارم هجریه در قهندز مشرق و او با خواجه عبدالله انصاری معاصر بوده است و همواره میگفته است که دریغ از مردمی که وقت خود را صرف کار غیر کنند و ندانندکه عاقبت مرگ است و از برای خود توشه ای برندارند
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ قُ هََ دِ)
ابن محمد بن ابراهیم بن عبدالله قهندزی نیشابوری ضریر. مکنی به ابوالحسن. وی عروضی بود و در حدود سال 420 هجری قمری درگذشت. او راست: کتاب العروض. و قهندزی منسوب است به قریۀ ’قهندز’ (کهندژ) از قرای نیشابور. (از معجم المؤلفین از هدیه العارفین بغدادی ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مهندز
تصویر مهندز
اندازه گیرنده در کاریز و بنا و زمین
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کهندز کهن دژ کهن دژ قلعه قدیم و مستحکم. بیدستر، قسمی شراب، سیاهی شب: صبح فنک پوش را ابر زره در قبا برده کلاه قندز شب را ز تاب. (خاقانی. عبد 42)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قندز
تصویر قندز
((قُ دِ))
کهن دژ، قلعه قدیمی و مستحکم
فرهنگ فارسی معین