- قهمزی (قَ مَ زا)
شادمانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، شتاب زدگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پویه دویدگی اسب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
معنی قهمزی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(قِ / قَ زی ی)
لغت نامه دهخدا
نوعی از جامۀ پشمی سرخ مانند مرغزی و گاهی ابریشم را هم در آن خلط کنند. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به قهز شود
(قَ مَ زَ)
لغت نامه دهخدا
پست قامت از مرد و زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در اقرب الموارد فقط بمعنی زن کوتاه آمده گوید: القصیره. یقال: امراه قهمزه. (اقرب الموارد) ، ناقۀ بزرگ جثۀ گران رفتار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
(قِ مِ)
لغت نامه دهخدا
نسبت است به قرمز. آنچه رنگش سرخ باشد. (از اقرب الموارد).
- قرمزی روز، کنایه از شفقی است که پیش از طلوع آفتاب و بعد از صبح به هم رسد. (مجموعۀ مترادفات ص 272)
- قرمزی روز، کنایه از شفقی است که پیش از طلوع آفتاب و بعد از صبح به هم رسد. (مجموعۀ مترادفات ص 272)
(هََ مَ زا)
لغت نامه دهخدا
ریح همزی، باد سخت آواز، قوس همزی، کمان سخت دوراندازنده تیر را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
از ریشه سنسکریت قرمزی در فارسی: خیری سوری قرمز بودن سرخی. یا قرمزی روز. شفقی که پیش از طلوع آفتاب و بعد از صبح بهم رسد
سرخ کردنی، سرخ رنگ سرخ رنگی
