جدول جو
جدول جو

معنی قهقزه - جستجوی لغت در جدول جو

قهقزه(قَ قَ زَ)
مؤنث قهقز. سیاه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قهقز شود، شتر بزرگ گرامی نژاد. ج، قهقزات. (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قهقزات شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قهقهه
تصویر قهقهه
خندۀ شدید، خندۀ بلند و پرصدا، قهقه
قهقهه زدن: به آواز بلند خندیدن
فرهنگ فارسی عمید
(قَ قَ)
نام جایی است در ولایت طوس. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَهْ)
خنده به آواز بلند. (ناظم الاطباء) (آنندراج).
- قهقه شیشه، کنایه از قلقل شیشه. (آنندراج) :
قهقه شیشه طبل کوچ زند
بر سر هوش خیمه اندازد.
محمد عرفی (از آنندراج).
رجوع به قهقهه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ زی یَ)
زن کوتاه بالا یاعام است. (منتهی الارب). القصیره. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ هََ)
شهرستانی است به مصر. (منتهی الارب). شهرستانی است در صعید مصر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ هََ)
قهقهه. خندۀ سخت با آواز و گردانیدن آواز در خنده. (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب). خنده به آواز بلند. (برهان). رجوع به قه شود، رفتار سخت. (ناظم الاطباء) ، نوعی از رفتار و آن مقلوب هقهقه است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، آواز غلغل فروریختن شراب یا مایعدیگر از صراحی و قرابه و غیره. رجوع به قهقه شود، آواز کبک. (یادداشت مؤلف) :
اندر پس هر خنده که صد گریه مهیاست
در قهقهۀ کبک دو صد چنگل باز است.
حافظ.
دیدی آن قهقهۀ کبک خرامان حافظ
که ز سرپنجۀ شاهین قضا غافل بود.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(قَ هََ)
نام جایی است در ولایت طوس. (برهان). قهقهه، گینزبورگ. (حاشیۀ برهان چ معین از جغرافیای سیاسی کیهان). دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه شهر مشهد، سکنۀ آن 123 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). رجوع به قهقه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ رَ عَ)
برجستن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ زَ)
پست قامت از مرد و زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در اقرب الموارد فقط بمعنی زن کوتاه آمده گوید: القصیره. یقال: امراه قهمزه. (اقرب الموارد) ، ناقۀ بزرگ جثۀ گران رفتار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُزْ زَ)
شیشۀ شراب. ظرف شراب. (جوالیقی ج 1 ص 273). مشربه. (قاموس). قدح. (قاموس). قازوزه. رجوع به قازوزه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
سیاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قاقاه در فارسی خنده بسیار خنده بلند پارسی تازی گشته کهگاه نام کلاتی در توس
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کهگاه نام کلاتی در توس بلند خندی خوشخندی قهقهه: قهقهی زد (بلبل) از سر درد فراق زار نالید از هجوم اشتیاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قهقره
تصویر قهقره
گندم زنگ زده، زنگ زدگی گندم، واپس رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قهقهه
تصویر قهقهه
خنده سخت با آواز و گردانیدن آواز در خنده، خنده به آواز بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قهقهه
تصویر قهقهه
((قَ قَ هِ))
با صدای بلند خندیدن
فرهنگ فارسی معین