جدول جو
جدول جو

معنی قهقاع - جستجوی لغت در جدول جو

قهقاع
(رَ)
خندیدن خرس. (اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب). قهقهۀ خرس: قهقع الدب قهقاعاً، ضحک. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قعقاع
تصویر قعقاع
صدای اسلحه، خرمای خشک، تب لرزه، راه دشوار که به مشقت پیموده شود
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
موضعی است به شریف به بلاد قیس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ابن عبدالله بن ابی حدرد اسلمی. از صابیان است. ابن عبدالبر گوید: وی در حدیث روایت کرد. بخاری گوید: حدیث ابن ابی حدرد نزد عبدالله بن سعید صحیح نیست. (الاصابه قسم 3 ص 287). رجوع به قعقاع بن ابی حدرد شود
ابن ابی حدرد. از صحابیان است. (منتهی الارب). قعقاع بن ابی حدرد اسلمی، از صحابیان است. و گویند قعقاع بن عبدالله بن ابی حدرد، ابن ابی حاتم از پدر خود چنین نقل کند. رجوع به قعقاع بن عبدالله شود
ابن معبد تمیمی. یکی از بزرگان طایفۀ بنی تمیم است که درک صحبت پیغمبر را کرده است. رجوع به منتهی الارب و البیان و التبیین ج 3 ص 215 و پاورقی آن و ج 3 ص 61 شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
سنگ سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به قهقر شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
غفلت و فراموشی از اندوه یا بیماری. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قاقاه در فارسی خنده بسیار خنده بلند پارسی تازی گشته کهگاه نام کلاتی در توس
فرهنگ لغت هوشیار