جدول جو
جدول جو

معنی قنینات - جستجوی لغت در جدول جو

قنینات(قُ نَ نَ)
موضعی است در حرم مکه از نصر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ یُ)
جج عین، یعنی چشم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ عَ)
جمع واژۀ عنعنه. رجوع به عنعنه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ زُ)
جمع واژۀ قنزعه. (اقرب الموارد). رجوع به قنزعه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ نَ)
یوم قنیقاع، روزی است از روزهای تاریخی اسلام. در این روز جنگی میان مسلمانان و یهودان بنی قنیقاع رخ داد. (مجمع الامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قلیله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قلیله و قلیل شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قعیده. (منتهی الارب). رجوع به قعیدهشود، پالانها و زین ها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
مانده ها. باقیها. (فرهنگ وصاف) (آنندراج) (استینگاس)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قصیره. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قصیره شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
یکی از کسانی است که خط عربی را اختراع کردند. مؤلف ’الفهرست’ آرد: اول مردمی که خط عربی را آوردند قومی بودند از عرب عاربه که بر عدنان بن ادّ نازل شدند و اسماء آنان ابوجاد، هواز، حطی، کلمون، صعفص، قریسات (قرشت) بود و اعراب کتابت رابه نام آنان وضع کردند و بعد از آن حروفی یافتند که از اسامی آن مردم نبود و آن حروف ث، خ، ذ، ظ، ش، غ بود و اینها را روادف نامیدند. رجوع شود به الفهرست ص 6 و 7 و پاورقی سبک شناسی ج 1 ص 92، 93 و قرشت شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
تثنیۀ قرین. مرادابوبکر و طلحه رضی الله عنهما، زیرا عثمان بن عبدالله آن دو را گرفت و با یک رسن به هم بست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
جج قرن، که مدت سی سال باشد، چه قرانات جمع قران است و قران به کسر، جمع قرن، چون بحار جمع بحر است. (غیاث اللغات) ، جمع واژۀ قران. رجوع به قران شود، علم قرانات، علمی است که بحث میکند از احکام جاریۀ در این عالم بسبب قران همه سیاره یا بعض آن در درجۀ واحد از برج معین. رجوع به قران و مقارنه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ زَ)
شمشیرهای منذر بن ماءالسماء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
دهی از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز 65هزارگزی خاوری اهواز. 5هزارگزی راه رامهرمزبه اهواز. دشت، گرمسیر، سکنه 75 تن. آب آن از چاه. محصول غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری، راه در تابستان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَیْ یُ)
چیزهای مخصوص و حصه ها و بهره ها، حق خدمت و حق زحمت و خدمت و منصب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نیکو شدن گیاه و بغایت سبزی وتازگی رسیدن مرغزار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، برپای داشته تر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَ رَ)
موضعی است. (منتهی الارب) (تاج العروس). نام جایی در بلاد عرب است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قمینه بمعنی سزاوار. (اقرب الموارد). رجوع به قمینه و قمین شود
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
جمع واژۀ قناه، به معنی نیزه. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به قناه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقنینات
تصویر تقنینات
جمع تقنین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلینات
تصویر تلینات
جمع تلین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمینات
تصویر آمینات
فرانسوی پنبه کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزینات
تصویر تزینات
جمع تزین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعینات
تصویر تعینات
هر نیزان جمع تعین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنوینات
تصویر تنوینات
جمع تنوین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاطنات
تصویر قاطنات
جمع قاطنه، ماندگاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرانات
تصویر قرانات
جمع قرن، سده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قائنات
تصویر قائنات
از ریشه پارسی شهرستان کاین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قایلات
تصویر قایلات
جمع قایله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلانات
تصویر قلانات
رمه باژها بیگاری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاینات
تصویر کاینات
موجودات، بودنی ها، کائنات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنانات
تصویر کنانات
جمع کنانه، ترکش ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملینات
تصویر ملینات
جمع ملینه، نرماکان، جمع ملینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاینات
تصویر کاینات
((یِ))
جمع کاینه و کاین، کل هستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمینات
تصویر آمینات
پنبه کوهی
فرهنگ واژه فارسی سره